شناسه
نام: مرتضی
نام خانوادگی: اصغری قمصری
نام پدر: محمد
نام مادر: طلعت
تاریخ تولد: ۱۳۴۱/۱۰/۱
محل تولد: تهران، شمیرانات
سن: ۲۰ سال
تحصیلات: دیپلم
وضعیت تاهل: مجرد
مسئولیت:
تاریخ شهادت: ۱۳۶۱/۲/۱۱
محل شهادت: کرخه
نحوۀ شهادت: جنگ تحمیلی
مزار: تهران، بهشت زهرا(س)، قطعه ۲۶ ، ردیف ۷۵ ، شماره ۳۲
زندگینامه
شهید مرتضی اصغری قمصری در نخستین روز زمستان سال ۱۳۴۱، در شمیرانات تهران چشم به جهان گشود. پدرش محمد، کارمند وزارت بهداری بود. مرتضی دانش آموز سوم متوسطه بود که به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. او یازدهم اردیبهشت ۱۳۶۱، در کرخه دزفول به شهادت رسید.
وصیتنامه
به نام آن خدایی که منی که در دل تاریکی شب بودم به روشنایی پرفروغ آفرید. از تاریکی بس دلتنگ و محدود، من بنده ناچیز و عاجز خدا، مرتضی اصغری طبق تکلیف شرعی وصیت نامه را به شرح زیر می نویسم:
انّا لله و انّا الیه راجِعون
پدر و مادر گرامی و عزیزم .پس از عرض سلام واحوالپرسی و قدر دانی از شما پدر و مادر فداکار که امانتی را داشته و به صاحبش برگرداندید؛ قابل توصیف نیست، خدا فقط اجر زحمات شما را بدهد.
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست
هم اکنون این کشور و اسلام وقرآن در خطر میباشد و مورد تجاوز قرار گرفته ، من تکلیف شرعی دانسته ام که برای دفاع از دینم برای مبارزه با دشمنِ دینم ، به پا خیزم و همگام بادیگر مبارزانِ اسلام به سوی دشمن حمله ور شده و نابود کنیم.
میروم بلکه به هدفی که دارم برسم. بالاترین حدّ تکامل شهادت است. این را می نویسم نه برای اینکه حتما شهید می شوم،نه ! برای امکان کمی و درصد ناچیزی که زمانی شاید برسد که خدا درِ رحمت خود را باز کند و مرا مورد عفو قرار داده و بپذیرد. الحق که خدا رحمان و رحیم است.
پدر و مادر گرامی اگرچه من رفتم و شهید شدم در مرگ من شادی کنید. چنان شادی، که دشمن دین و اسلام غرق عزا شوند. چنان شادی که برای خدا دادن افتخار است. یک انسان می آید و می رود پس چه بهتر که برای خدا برود. عاشقی به سوی معشوق می شتابد و آخر به آن می رسد. من که جسم و جانم به این اسلام و کشورم و امام عزیزم خدمتی نکرده شاید با خونم بتوانم خدمت مثبتی برای مذهبم بردارم.
حال که جامعه حرکتی را پیش گرفته و می خواهد سیری را طی کند احتیاج به خون ما جوانان دارد، احتیاج به سربازانی که از اسلام دفاع کنند. حال که زمانی برای آزمایش رسیده است چرا ما خود را آزمایش نکنیم؟ما می جنگیم برای رهایی نسل های آینده.
ما می جنگیم برای رهایی قدس ، ما می جنگیم برای پیاده کردن کامل احکام قرآن ، ما می جنگیم و زمینه را برای ظهور مهــــــــــدی (عج) آماده کنیم.
افسوس که دیر فهمیدم رابطه خالق و مخلوق چیست؟رابطه بین خدا و خلق خدا چیست؟حال که توسط رهبری آگاه و مومن و امام به اصلِ خود رجوع کردم ، حال که زندگی کردن برای خدا را یافتم ، حال که عظمت خدا را و دین حضرت محمــــــــــــّد(ص) را فهمیدم برای چه بمانم ؟
مگر حال احتیاج بالاتر از دفاع از اسلام و دینم است؟ نه ، مگر غیر از این است که حق گرفتنی می باشد حال که می دانم حق کجاست چرا بسویش نشتابم تا به دست آورم. مگر امام غیر از این گفت که اسلام حال به خونهایی مثل ما احتیاج دارد.
بدانید که خدا حس کردنی است و مهدی(عج) دیدنی
بدانید حال نوبت اسلام و قیام مسلمین است برای چه بنشینم و نظاره گر باشم. برای چه من هم مانندِ تمام رزمندگان به جبهه نیایم و با دشمن کافر نجنگم؟
دیگر از مرحله شعار گذشته و به مرحله عمل رسیده،حال آنچه که در انتظارش بودیم به پیشِ ما آمده و خدا یاریمان می کند . پس برای فتح کربلا ، پیش بسوی جبهه ها.
پدر ومادر گرامی هرچه دارم به شما می بخشم و تقاضا می کنم مرا ببخشید و خوشحال باشید و پس از مرگم شادی کنید چون یک افتخار است.
اگرچه مرا بزرگ کردید تا برای همچنین روزی بدهید .من راه کس دیگری را می روم و دیگران هم، راه مرا.
فداکاری کنید و نگذارید دشمن شاد شود و پشت سر امام رامحکم کنید.
آقا امام زمان می آید به همین زودی، من این نوید را می دهم. پس از خبر شهادت من برای بودن جسم من و نبودن فرقی نگذارید. اصل روحم است که پیش شماست.
اگر جنازه ام بدستتان رسید مرا هم مانند محمد سبکرو به بهشت زهرا(س) برده کنارش دفن کنید،اگر هم جنازه نداشتم فقط خدا را شکر کنید و امام را دعا،بدون هیچ دلتنگی براه خود ادامه دهید اما اگر اشکالی در وصیت نامه است بدهید به…اصلاح کند.
برو مادر بخواب آرام فدای آن رخ ماهت ز مرگ من مشو دلتنگ،که فرزند تو شد راحت
تو شادی کن به مرگ من برای اینکه من شادم خداحافظ، خداحافظ که من رفتم گهگاهی کنید یادم