شهید عبدالصمد کریم

شناسه

نام: عبدالصمد
نام خانوادگی: کریم
نام پدر: کریم
نام مادر:
تاریخ تولد: ۱۳۳۶/۴/۱
محل تولد: مازندران، تنکابن، دهستان خرم آباد
سن: ۲۶ سال
تحصیلات: دیپلم مکانیک
وضعیت تاهل:
مسئولیت: مسئول دیده بانی و فرمانده محور ل۲۷
شغل:
تاریخ شهادت: ۱۳۶۲/۱/۲۵
محل شهادت: اهواز
نحوۀ شهادت: والفجر ۱
مزار: بدون مزار، جاویدالاثر / مزار یادبود: تنکابن، گلزار شهدای شیرعلی اقامیان

زندگینامه

شهید «عبدالصمد کریم» در اولین روز تابستان ۱۳۳۶ در دهستان خرم آباد تنکابن چشم به جهان گشود و به علت کمبود شیر مادر از شیر گاو ارتزاق کرد. او در محل فردی مهربان و مردم دوست بود و در محل به عنوان بچه ای دوست داشتنی زبانزد بوده است.

دوران ابتدائی را در خرم آباد به پایان رساند و از کلاس هفتم به تهران مهاجرت نمود و در آموزشگاه فنی و حرفه ای انبار گندم واقع در میران شوش مشغول به تحصیل شد و پس از چهار سال به عنوان کارگر ماهر دوره سیکل را تمام کرد و سپس به تنکابن مراجعت نمود و در هنرستان فنی تنکابن مشغول به تحصیل شد و دیپلم مکانیک را دریافت کرد.

در دوره ابتدائی با جو مذهبی مسجد و برنامه های مذهبی آشنا شد و در دوران تحصیلش در تهران به واسطه آشنایی با روحانی ملاحسنی با افکار انقلابی و ضد طاغوت و مبارزه رهبران مذهبی آشنا گردید و از آن پس در جمع دوستان و خانواده به عنوان مخالف شاه شناخته شد.

با شروع جنگ تحمیلی به کردستان رفت.

در دوران یک ماه آموزش نظامی در پادگان چالوس مورد توجه مربی خویش شهید بیگلو گیلانی قرار گرفت و با اولین گلوله آرپیچی و اولین شلیک یک بسیجی در پادگان آموزش به هدف زد و بارقه امید را در دل دوستانش ایجاد نمود.

در عملیات والفجر یک به عنوان هماهنگ کننده محور عملیاتی لشکر محمد رسول(ص) عمل کرد. وی در تیراندازی با مجیهوف (قناسه زنی) و همچنین آر پی چی هفت مشهور و مربی تیپ و مسئول دیده بانی لشکر محمد رسول الله(ص) بود و در این راه شاگردان زیادی تربیت نمود.

سرانجام در بیست و پنجم فروردین سال ۱۳۶۲ در سن ۲۶ سالگی به عرش اعلی بال گشود.

وصیتنامه

بسم رب الشهدا و الصدیقین

ای خوشا با فرق خونین در لقای یار رفتن                             سرجدا، پیکرجدا، در محفل دلدار رفتن

با سلام و درود بر حضرت بقیه ا… و شهدای بخون خفته، امام و امت حزب ا… وصیت نامه ام را که به صورت نوشته است آغاز می کنم:

هنگامی که برای نوشتن وصیت نامه قلم بر کاغذ می گذاشتم به این فکر افتادم که خدایا من در مقابل بزرگی و جلال و مقامت که ذره ای هم به حساب نمی آید و در مقابل این همه نعمتهای بی حد و حسابت که بطور رایگان و بی دریغانه در اختیار بندگانت گذاشتی چه بنویسم. پس گفتم وصیت نامه ام را برای که بنویسم؟

به این فکر افتادم که به رهبرم بنویسم، باز در مقابل آن همه کرامت و صفای امام که من و امثال مرا از گرداب ضلالت و فحشاء نجات دارد. قلمم عاجز شد و به خود گفتم که برای امت بنویسم، ولی ناگاه فریاد تکبیر مداوم ملت در راهپیمائیها و تشییع جناه شهدا و مراسم مذهبی به گوشم رسید. چهره های به خون رنگین شده فرزندان شهیدان این امت مرا به وحشت انداخت و قلم در دستم بی حرکت ایستاد. در پیش خود فکر کردم ای خالق و ای پیامبر، یا رسول ا… چه کنم. به این نتیجه رسیدم که وصیتی ننویسم زیرا این همه ایثار و مقاومت این ملت به رهبری آن امام برای نجات دین پاک و مبین اسلام و در مقابل سختیها و ناملایمات ناشی از دریوزگی ابرجنایتکاران شرق و غرب به کمک نوکران چشم و گوش بسته داخلی و خارجی من روسیاه برای اسلام عزیز و جهانیان و نجات گرسنگان سیاه و سفید و سرخ پوست امریکایی و غیره چه کردم و در حالی که بیست و پنج بهار از عمرم می گذرد و خدایا، چگونه در چشمان پر از عشق و محبت و غیرت رسول ا… فردای قیامت نگاه کنم و بگویم یا محمد منم از امت گنه کارت؟

به جایگاه واقعی خویش یعنی نزد ربم برگردم اینها شایع خواهند کرد که چشم بسته بمانند خود کوردلانشان کشته شده است. پس مرا این حرف گران آمد و بر آن داشت که انگیزه شهادت را بازگو کنم.

ای مردم! بدون شک ضلالت و فساد و فحشا و کشته شدن اسلام را در دوره رضا شاهی و پسر کنیز را از یاد نبرده اید و حتما بی غیرتیها، قلدریها، خه شدن بانگ الله اکبر در گلوی مؤذن ها و مسخره کردن اسلام در رسانه های گروهی و به مسلخ کشیدن مسلمین به بهانه مسلمان بودن و بعد از پیروزی انقلاب حمله های ناجوانمردانه شیطانهای بزرگ و کوچک و بخصوص مزدوران داخلی، منافقین و خانها و سرمایه داران و تمامی جرثومه های کثیف را از یاد نبرده ایم باید از خویشتن سوال کنیم؟ که چرا و چه کسی با کدامین پرچم ما را از این همه مصیبتها نجات داد؟ آیا غیر از امام عزیزمان بود؟ با پرچم لااله الاالله که آغشته به خون میلیونها نفر انسان زن و مرد از سلاله پاک ابراهیم خلیل ا… و محمد رسول الله و علی ولی الله و زهرای مرضیه و فرزندان برحق و پاک و اصحاب و یاران آن عزیزان می باشد. بنگر و ببین ای انسان که در طول تاریخ پرچم نجات انسانها در دست توانای کدامین مرد و از کدامین خانه بیرون آمد آیا جز پرچم الله اکبر و در دست توانای مردانی از تبار ابراهیم و از خانه گلین فاطمه بوده است؟ و آیا پیروزی و شکست طاغوت و راندن کفر از کشور اسلامی از کدام کلبه و با کدام پرچم بود. بله همان پرچم نجات بخش اسلام و همان کلبه کوچک فاطمه و کعبه راستین مسلمین و پهلوی غرق بخون بانوی مسلمین حضرت فاطمه (ع) بوده است که روح ا… عزیز با خشم اولیاء ا… از آن خانه خروج کرد و بتها را شکست و می شکند و کدامین امت بود که او را با مال و جان یاری داده و یاری می دهند.

همین مردم محروم و فقیر ایران عزیزمان بود که همیشه به خاندان باعصمت مولایمان علی (ع) وفادار بوده و هستند. پس این همه خودگذشتگی و عظمت و شرافت که این شهدای میلیونی تاریخ بشریت بخرج دادند من که بنده ای گنه کار هستم چرا در رده پرافتخار شهادت برای اسلام عزیز قرار نگیرم خون من، جسم من، روح من که امانتی است در دنیا و سرانه ام که باید به صاحب اصلی اثر یعنی پروردگار عزیز برگردد. چرا از دست پاکان رفته اند و برنگردد و ای منافق کوردل و ای بی غیرتی که ناموس خویش

به امام راستین ملت خیانت می کنیم به خدا اگر هزاران بار زنده شوم به مانند اول و مصمم تر از هر زمان به امامم خواهم گفت یا روح ا… لبیک. ای امام زمان: شاهد باش که ما به فرزند زهرا بمانند مردم کوفه و منافقین خیانت نکرده ایم.

یا بقیت ا… شما گواه باشید که اگر چه گنهکار بودیم ولی به جانشینیت که فریاد (هل من ناصرا ینصرنی از حلقوم مبارک برخاست لبیک گفتیم و تا پای جان در مقابل دشمنانش ایستادیم. من از شما می خواهم از خدا بخواهید که مرا ببخشید که نتوانستم درست وظیفه ام را انجام دهم. ولی امید دارم به اینکه مانند منافقین در شکلهای مختلف نامردی نکردم و رحمت بی پایان خداوند به امام و اصحابش باد و بخصوص علمای اسلامی و سلام و رحمت بر اصحاب مظلومه شهید آیت ا… دکتر بهشتی و شهید محمد منتظری و آن هفتاد و چند تن باد. رحمت خدا بر شهدای کردستان و سایر خطه ایران اسلامی و درود بر استادان شهیدم احمد متوسلیان و شهید قجه ای و شهید بیگلو و برادر شهیدم ناهیدی باد. دلم می خواهد از تمامی دوستان یاد کنم ولی کاغذ کم می آورم و قلم تمام می شود و درود خدا بر شهدای شهر عزیزم باد که من اولین شهید را به نمایندگی از تمام شهدا که شهید مظلومی بود و بدون سلاح گرم شهید شد «برادر منصور مسلمی» یاد می کنم یادش گرامی باشد.

ای مردم! به فقرا کمک کنید، بدون منت و توجه دیگران و ناشناس و همچنین به دولت اسلامی . من آرزو دارم که بانگ الله اکبر را در هر صبح و شب و ظهر بر گلدسته مسجد خرم آباد بشنوم و نماز جماعت و سخنرانیها و وحدت مردم شهر را ببینم. خدا لعنت کند هر آن کس را که باعث شکست اسلام عزیزمان بشود. خدا نیامرزد آن کسی را که در این شهر در پستهای مختلف به مردم خیانت کنند، خیانت به مردم یعنی خیانت به اسلام. گوش به فرامین ولایت فقیه باشید. به دستور فقیه هر کمونیست، منافق، محتکران، گرانفروش، زناکار و هر مفلس خائن را در خانه ای را به دار بکشید و بخدا آرزو دارم که قسط و عدل را در تمام ابعاد در جامعه مان ببینم، من سفارش به پدر و مادر، خانواده، خویشان، بستگان و هموطنان ندارم جز تقوا و ایمان. حفظ دستاوردهای اسلام.

هر کس در هر لباس بخاطر شهادتم به مقامات دولتی توهین کند بخدا فردای [] در تمامی شئون زندگی سر خویش را به خدا بسپرد، در کارها فقط به خدا توکل کنید و کار را برای رضایت خدا انجام بدهید. نه برای به به و چه چه دیگران.

در پایان از همه حلالیت می خواهم و امیدوارم که گناه مرا به گردن مکتبم نگذاشته باشید زیرا من گنهکار بود نه مکتبم .

ای همشهری! مرا ببخش از اینکه نتوانستم به اسلام بیش از این خدمت بکنم.

السلام علیک یا اباعبدالله الحسین

به امید موفقیت و برافراشته بودن پرچم پرافتخار اسلام بر افراز کشورهای جهان

«عبدالصمد کریم»

تصاویر

برچسب

سایر مطالب

پیمایش به بالا