شناسه
نام: داوود
نام خانوادگی: عبداللهی
نام پدر: رحمت الله
نام مادر: خدیجه
تاریخ تولد: ۱۳۴۶/۱۰/۳
محل تولد: تهران
سن: ۱۸ سال
تحصیلات: دیپلم تجربی
وضعیت تاهل: مجرد
مسئولیت:
تاریخ شهادت: ۱۳۶۲/۸/۱۲
محل شهادت: پنجوین عراق
نحوۀ شهادت: والفجر مقدماتی
مزار: بهشت زهرای تهران ( قطعه ۲۸ ، ردیف ۷۷ ، شماره ۱مکرر )
زندگینامه
شهید داوود عبداللهی در سال ۱۳۴۴ در تهران متولد شد، تحصیلات ابتدایی خود را در سنندج گذراند. در همان ایام به مطالعه کتابهای مذهبی میپرداخت. وی از ۶ سالگی به نماز، روزه و قرآن علاقه فراوانی داشت، به طوری که چندین بار در مسابقه قرائت قرآن مجید اول شد. داوود با نوارهای عبدالباسط قرآن را حفظ کرد. وی به همراه دوستان خود در به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی کوشش فراوان کرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی به همراه خانوادهاش به اراک منتقل شد.
او در جهاد سازندگی اراک مشغول فعالیت گردید؛ علاوه بر فعالیت در جهاد سازندگی، در مسجد ابوالفضل(ع) اراک کتابخانهای برای خردسالان و نوجوانان شهر دایر کرد. وی روزها در دبیرستان درس میخواند و شبها به پاسداری از انقلاب اسلامی اسلحه به دست میگرفت. دوره آموزش نظامی خود را در بسیج اراک گذراند، با شروع جنگ تحمیلی چهار مرتبه داوطلبانه به جبهههای حق علیه باطل رفت.
با انتقال پدر به تهران؛ داوود در کنار درس خواندن، اوقات فراغت خود را در جهاد سازندگی به فعالیتهای فرهنگی میپرداخت و با واحد مجله دفتر مرکزی جهادسازندگی همکاری میکرد. وی در تهران نیز علاوه بر تحصیل و خدمت در جهادسازندگی، شبها در مسجد انصارالحسین(ع) به فعالیت و تدریس قرآن به کودکان میپرداخت.
آخرین بار در سال ۶۲ داوطلبانه به جبهههای حق علیه باطل عزیمت کرد و در تاریخ دوازدهم آبان ماه ۶۲ در عملیات والفجر ۴ در منطقه پنجوین به درجه رفیع شهادت نائل گردید و در گلزار شهدای بهشت زهرای تهران (قطعه ۲۸، ردیف ۷۷، شماره ۱مکرر) به خاک سپرده شد.
فیلمنامه شیار ۱۴۳ را از سرگذشت مادر شهید عبداللهی نوشته شده است.
وصیتنامه
بسمالله الرحمن الرحیم
الذی خلق الموت و الحیاه لیبلوکم ایکم احسن عملا
اوست خدایی که آفرید شما را تا بیازماید شما را در صحنه پیکار حق و باطل که کدامین از شما نیکوکارتر است.
اشهد ان لا اله الاالله – اشهد ان محمد رسولالله – اشهد ان علی ولیالله – اشهد ان خمینی روحالله
وصیت میکنم؛ این بنده حقیر سراپا تقصیر گنهکار که ای مردم گناه نکنید که سخت است جبرانش. راه امام را بروید که راه خدا است. از راه او جدا نشوید و او را یاری کنید.
ای جوانان به جبهه بیایید که سرزمینی محبوبی است؛ تا خدا را از خود خشنود کنید. به جبهه بیایید اینجا صفا هست، وفا هست، عشق و ایمان و ایثار است. آیا در شهر میشود چنین حالتهایی پیدا کرد؟
پدر و مادر عزیز و خواهر گرامی، از زحمتهای بیشمار شما که در حق من متحمل شدهاید بینهایت سپاسگزارم و اگر از من بدی دیدید حلالم کنید و اگر خداوند شهادت را نصیبم کرد هر شب جمعه اگر برایتان مقدور است و سختی ندارد برایم کمی قرآن بخوانید و فاتحه بفرستید.
خواهرجان، حجابت را حفظ کن تا جزو یاران خدا باشی. اگر میخواهی در دنیا سرافراز شوی حجابت را حفظ کن و نمازت را بپادار از امام خمینی(ره) و مسئولان مملکتی پیروی کن. این دنیا زودگذار و فانی است؛ ولی آه از آن دنیا که جاودانه و باقی است و آنجا خانه اصلی ماست پس توجه کن چه توشهای برای آنجا برمیداری.
و سخنی با امام عزیز، با تو ای رهبر من، که من و هزاران جوان چون من را به سعادت، که همانا رفتن راه امام حسین(ع) است؛ رهنمون کردی و سخنی با شما ای شهیدان اسد، مهدی، فرهاد و محمود و دیگر شهدا، شما پیش خدا آبرو دارید، عزت دارید، از خدای بزرگ و بخشنده که گنهکاران را میبخشد بخواهید شهادت را نصیب من کند و مرا به پیش خود ببرد تا من هم جزء شما نیکان و شهدا شوم.
از پدرم که وکیل تامالاختیار من است تقاضا دارم در صورت شهادت من، برایم سه ماه نماز قضا بخوانند (نماز یومیه) و یک ماه روزه بگیرند و ۱۰۰ تومان به حساب ۱۰۰ امام بریزند. از شما پدر و مادر عزیزم میخواهم که مرا حلال کنید و راضی باشید از من و همچنین شما ای خواهران عزیزم مهری جان و شمسیجان شما را هم به خدا میسارم. دختر و پسرت را ببوس و همچنین از شما ای همسر برادرم معذرت میخواهم اگر نتوانستم سر به شما بزنم مرا حلال کنید. همه را سلام برسانید، همه مرا حلال کنید. پدرجان از همه حلالیت بخواهید.
و اما سختی با تو معبود، گناهانم بسیار است اما میدانی که در این دم آخر دیگر امیدی به کسی ندارم جز به تو، مرا ببخش خدایا من خیلی پررو هستم که از تو تقاضا کنم اما چه کنم که تو بسیار مهربانی و این جسارتها را بر من میبخشی انشاءالله.
خدایا اگر قسمت من شهادت در راهت قرار گرفت مرا با سری از بدن جدا، چون سرورم حسین(ع) از این دنیا ببرد. خدایا من بخاطر بهشت نمیآیم؛ بخاطر ترس از جهنمت نمیآیم، خدایا کمکم کن که فقط خالصا لوجه الله و برای رضای تو باشد.
خدایا تو دعای بندگانت را میشنوی؛ دعای من گنهکار و روسیاه را هم بشنو. مرا ببخش مرا بیامرز و شهیدم کن. اللهم اغفرلی کل ذنب اذنبته و اما ای حسینجان، از خدا بخواه که ما را جزء انسانهای خوب و شهدا قرار دهد. حسینجان مرا دریاب دوست دارم سرم بر بالین تو باشد، در این حالت آمرزش خداوند شامل حال من میشود. حسینجان به خواهرت زینب بگو نگران نباشد چون حران آمدهاند کربلا را ازاد سازند و پای ستم را دراندازند.
یا زینبت مرا دریاب آه از اسارت تو، آه از نامردان با زینب حسین، با تو ای خواهر غمپرور سیدالشهداء چه کردند، اسیرت کردند، زجرت دادند؛ وای بر من اگر در گرفتن حقت کوتاهی کنم. یا زهرا خود خوب میدانی که هرگاه من احتیاج به کمک داشتم از شما تقاضا کردم، از خدا بخواهید که حاجتم را برآورده کند و این بار نیز از تو دخت رسول میخواهم که از خدا تقاضا کنی مرا به پیش خودش ببرد.
در پایان از شما میخواهم برای سلامتی امام دعا کنید. برای رزمندگان دعا کنید. دعا را فراموش نکنید؛ قرآن را فراموش نکنید و بدانید که اگر حسین مظلوم بود، کتابی که حسین برای تحقق دستورات آن قیام کرد مظلومتر است. دیگر عرضی ندارم. همه شما را به خداوند بزرگ میسپارم.
والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته