شناسه
نام: محمدصادق
نام خانوادگی: اسلامی گیلانی
نام پدر: محمدباقر
نام مادر: سیده خدیجه مطیع ها
تاریخ تولد: ۱۳۱۱/۱/۲
محل تولد: تهران
سن: ۴۹ سال
تحصیلات: حوزوی
وضعیت تاهل: متاهل( دارای ۵ فرزند)
مسئولیت:
تاریخ شهادت: ۱۳۶۰/۴/۷
محل شهادت: حزب جمهوری اسلامی
نحوۀ شهادت: ترورتوسط ضد انقلاب
مزار: تهران، بهشت زهرا(س)،قطعه ۲۴، ردیف۱۴۶، شماره۱۹
زندگینامه
شهید محمدصادق اسلامی گیلانی بهار سال ۱۳۱۱ در یکی از محلات جنوب تهران متولد شد. مادرش سیده خدیجه مطیعها معروف به خانم سادات و پدرش شیخ محمدباقر اسلامی از روحانیون باتقوا و پارسا و فرزند شیخ نصرالله بود.
محمدصادق دوره تحصیلات ابتدایی را در تهران و لنگرود طی کرد و پس از بازگشت به تهران دوره متوسطه را به صورت شبانه و متفرقه ادامه داد. به علت وقفهای که در بین سالهای تحصیلش پدید آمد، تنها توانست در سال ۱۳۳۳ از عهده امتحانات پنج ساله متوسطه برآید و دیگر تا پیروزی انقلاب اسلامی موفق به ادامه تحصیلات کلاسیک نشد.
پس از پیروزی انقلاب در امتحانات سال ششم دبیرستان شرکت کرد و در رشته ادبی دیپلم گرفت و با موفقیت در کنکور سراسری به دانشجویان رشته انسانشناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران پیوست؛ هرچند به واسطه اشتغالات بسیار، موفق به شرکت در کلاسهای دانشکده نشد و درخواست حذف ترم را نمود.
وی علاوه بر فراگیری دروس مذکور، علاقه وافری به تحصیل علوم اسلامی داشت. بر این اساس در سال ۱۳۴۰ به همراه شهید سیداسدالله لاجوردی و برخی دوستان دیگر در محضر حجتالاسلام سیدعلی شاهچراغی به تلمذ پرداخت.
تسلط بر زبان عربی و آشنایی با زبان انگلیسی از دیگر ویژگیهای شهید اسلامی بود. وی همچنین در سال ۱۳۴۷ دوره مدیریت فروش را در سازمان مدیریت صنعتی گذراند و در سال ۱۳۵۰ در سمینار دوره عمومی مدیریت شرکت کرد.
وی برای تأمین مخارج زندگی، ابتدا در منطقه یافتآباد تهران نزد برادر بزرگ ناتنیاش کارگری کرد. پس از آن مدتی در بازار زرگرها کار در یک حجره طلافروشی را تجربه کرد و سرانجام در سال ۱۳۲۹ به عنوان کارگر ساده به استخدام شرکت تلفن درآمد، لیکن کمکم با لیاقت و کارآمدی که از خود نشان داد سرپرست بخش شد. در همین ایام بود که مدرک تحصیلی سال پنجم متوسطه را گرفت.
اوایل سال ۱۳۳۶ از شرکت تلفن بیرون آمده و به کار آزاد روی آورد. یک مغازه در خیابان سیروس خرید و به تولید پلاک پرداخت، چون در این کار موفق نشد، مغازه را فروخت و تاکسی خرید. کار با تاکسی نیز برای وی توفیقی به همراه نداشت. این ایام مصادف بود با آشنایی او با شهید حاج صادق امانی که این آشنایی به ازدواج با خواهرزاده شهید امانی خانم زهرا بادامچیان انجامید که ثمره آن پنج فرزند به نامهای علیرضا، محمدجواد، فاطمه، صدیقه و زینب بود. در همان سال به استخدام سازمان آب تهران درآمد و در همین دوران با برخی چهرهای ملی آشنا شد. با روی کار آمدن منصور روحانی- عنصر فراماسون و بهایی رژیم- به عنوان مدیرعامل شرکت، با او درگیر شد و علیه او به دادگستری شکایت نمود. پیگیری این پرونده، اخراج وی و برخی دیگر از کارمندان سازمان آب را در برداشت و دیگر امکان استخدام در سازمانهای دولتی برای او نماند. به دنبال اخراج از سازمان آب، زندگی وی نیز به سختی میگذشت، اما وی ازپای ننشست و به تحصیلداری در بازار تهران و در حجره برادران امانی که حقالعمل کار حبوبات بودند، پرداخت.
آشنایی اسلامی با جریانات سیاسی به دورانی مربوط است که وی در جلسات و حرکتهای عمومی فدائیان اسلام به رهبری شهید حجتالاسلام نواب صفوی شرکت مینمود. مجموعه صفات پسندیده و ویژگیهای برجسته فدائیان اسلام تأثیرات عمیقی در وی که نوجوانی پرشور و با انگیزه بود، برجا گذاشت.
سال ۴۱ او و دوستانش اولین دستهای بودند که خدمت امام خمینی رفته و اظهار ارادت کردند و آمادگی خود را در جهت انجام وظیفه اعلام کردند.
پس از پیروزی انقلاب، او از دوچرخه برای رفتن به جلسات و کار استفاده مینمود.
سرانجام وی پس از عمری مبارزه در انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیر ۱۳۶۰ به همراه شهید بهشتی به فیض شهادت نائل گشت.