شهید شریف اشراف

شناسه

نام: شریف
نام خانوادگی: اشراف
نام پدر: علی
نام مادر: خانم بیگ
تاریخ تولد: ۱۳۱۶/۱/۲
محل تولد: شیراز
سن: ۴۲ سال
تحصیلات:
وضعیت تاهل: متاهل (۱پسر و ۱دختر)
شغل:
تاریخ شهادت:۱۳۵۸/۸/۱۰
محل شهادت:
عملیات شهادت:
مزار: بهشت زهرا(س)، قطعه۲۴

زندگینامه

دوم فروردین سال ۱۳۱۶ بود که خدا به خانواده اشراف که از اهالی و ساکنان شیراز بودند فرزند پسری عنایت کرد که نامش را شریف گذاشتند و گویا از همان ابتدای تولد مشخص بود که او قرار است در روزگار جوانی به شرف شهادت مشرف شود.

مادر از نوادگان روحانی معروف به نام سید نورالدین و پدر هم فردی مذهبی بود و همین اعتقادات پدر و مادر او را از ابتدا با معنویات و دینداری آشنا  کرد.

پیش از به دنیا آمدن شریف، خدا به خانواده اش سه دختر داده بود و حالا او چهارمین فرزند بود که چندی بعد مادر را با بیماری حصبه و سپس پدر را از دست داد و این چهار خواهر و برادر به خانه عمه رفتند تا تحت مراقبت قرار گیرند و چون شریف از همه کوچکتر بود خواهرها هر کدام به نوعی هوایش را داشتند و مراقب دلتنگیهایش بودند هر چند که خود نیز نیاز به مهر مادری و سایه پدری داشتند.

شریف در حال گذران ایام تحصیلش بود که سال دهم به دبیرستان نظام رفت. پس از پایان دبیرستان با پذیرش در کنکور دانشکده افسری راهی تهران شد. این دوره سه ساله با کسب درجه ستوان دومی پایان گرفت. 

با یادگیری زبان انگلیسی در آزمون دوره نظامی خارج از کشور شرکت کرد و با پذیرش در این کنکور به امریکا رفت و پس از دوره ای هشت ماهه به ایران برگشت.

سال ۳۹ با بانو لطیفی ازدواج کرد و با انتقالش به شیراز راهی شهر و دیار خود شد. 

در دو سال پی در پی یعنی سال ۴۰ و ۴۱ خدا دو فرزند به آنها داد ابتدا هنگامه و سال ۴۱ محمد به دنیا آمد.

شریف تخصص اسلحه شناسی داشت و دانشیار دانشکده اسلحه شناسی شیراز بود، به همین دلیل سال ۴۳- ۴۴ برای برگزاری مسابقات تیراندازی “سنتو” به تهران آمد و مسئول روابط عمومی مسابقه شد و بعد از پایان مسابقات دوباره به شیراز برگشت.

در همان ایام بود که از او برای پیوستن به گارد شاهنشاهی دعوت شد که دوباره به همراه خانواده به تهران آمدند.

او در مسابقات جهانی اسلحه موفق به دریافت رتبه دوم شد.

شهید اشراف فردی مذهبی بود و ساواک که به این موضوع پی برده بود از راه های مختلف سعی در ضربه زدن به او را داشت.

با پیروزی انقلاب اسلامی به همکاری در پادگان ۰۶ دعوت و فرماندهی این پادگان به او سپرده و بعد از مدتی معاون پادگان لویزان شد. 

با شروع درگیریها در کردستان داوطلبانه عازم کردستان شد و هر چه دخترش به او اصرار می کرد که نرود فایده ای نداشت و یک هفته بعد در درگیری های بانه به شهادت رسید.

خانواده اش خبر شهادت او را که در دهم آبان ماه سال ۵۸ اتفاق افتاد از رادیو شنیدند.

وصیتنامه

بسم الله الرحمن الرحیم

آنکس که تورا شناخت جان را چه کند فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنــی هر دو جها نش بخشــی
دیوانه تو هــر دو جهان را چه کند

همسر عزیزم، تو بهتر از هر کسی با خصوصیات اخلاقی من آشنا هستی. تو نیک می‌دانی که عشق و علاقه عرفانی من به امام امت حد و مرزی ندارد. این انس و الفت من به حضرت امام یک وابستگی روحی و فاقد زمان و ابدیت است. من با تمام وجودم کوشیده‌ام تا فرمان امام عزیز را به بهای جان بخرم بعد از مرگم عکس کوچک مرا در قسمت تمثال مبارک امام ملصق کن تا تسکین بخش روحم گردد. از فرزندانم به نیکی مراقبت کن و به آنان چگونه زیستن و چگونه مردن را بیاموز و خط امام را سرمشق زندگی خود گردان. این دنیا گذراست و دلبستگی به آن نداشته باش. توشه آخرت را غنی ساز.
هرگز نمیـرد آنکه دلش زنـده شد به عشق
ثبـــت است بــر جریـــده عالـــم دوام مـــــا
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی
بصد دفتر نشاید گفت وصف‌الحال مشتاقی

تصاویر

برچسب

سایر مطالب

پیمایش به بالا