شناسه
نام: محمود
نام خانوادگی: ثابت نیا
نام پدر:
نام مادر:
تاریخ تولد: ۱۳۳۵
محل تولد: شهرری، روستای فیروزآباد
تحصیلات:
وضعیت تاهل: متاهل (۱ فرزند دختر و ۱ فرزند پسر)
مسئولیت: فرمانده گردان کمیل لشکر ۲۷
تاریخ شهادت:۱۳۶۱/۱۲/۲۱
محل شهادت:
عملیات: والفجر مقدماتی
مزار: تهران، بهشت زهرا(س)
سایر اطلاعات: برادر شهید احمد ثابت نیا
زندگینامه
شهید محمود ثابت نیا در خردادماه سال ۱۳۳۵ در فیروزآباد شهرری چشم به جهان گشود. پدرش شغل باربری داشت و مادر هم به جهت کمک به اقتصاد خانواده به کارگری در کارهایی که بیشتر اختصاص به بانوان داشت مشغول بود.
محمود فرزند ارشد خانواده بود که تا کلاس ششم ابتدایی بیشتر درس نخواند و به کار در تعمیرگاه اتومبیل مشغول شد. درک کرده بود که لازم است به کار بپردازد تا چرخ اقتصاد خانواده را به حرکت بیشتری وادارد.
در دوران سربازی به مدت شش ماه در گارد ستمشاهی مشغول بود ولی به دلیل اینکه آن محیط با روحیه اش سازگار نبود، فرار کرد و باز با اصرار اطرافیان برگشت و دوره سربازی را به پایان رساند. با اتمام دوره سربازی پدر برایش ماشینی خرید تا با آن کار کند و پس از گذشت سه ماه، به وی پیشنهاد ازدواج را نمود. او هم قبول کرد و ثمره این ازدواج اکنون دو فرزند است.
زمانی که مخالفت های مردم ایران بر علیه رژیم ستم شاهی به اوج خود رسیده بود او همراه برادرش با مردم انقلابی ایران هم صدا شدند و در شعار نویسی به در و دیوار شهر و چسباندن اعلامیه های امام امت فعالیت های چشمگیری داشتند.
پس از پیروزی انقلاب، محمود به عضویت سپاه درآمد و دو ماه دوره نظامی گذراند.
با شلوغی کردستان، محمود هم به پاوه اعزام شد. با پایان گرفتن ماموریتش به تهران آمد و مسئولیت نظامی و آموزش دادن در پادگان های امام حسین الله و توحید به وی سپرده شد و با شروع تجاوز بعثیون مزدور به میهن اسلامی ایران به سوی جبهه های حق شتافت و به آموزش نیروها پرداخت.
همین زمان بود که خبر شهادت برادر کوچکترش احمد را برای خانواده آوردند . بعد از برگزاری تشییع جنازه و برپایی مراسم چهلم برادر، تصمیم گرفت مجدداً به جبهه بازگردد که به علت ناراحتی و بی تابی مادر، موقتاً منصرف شد. اما پنج ماه بعد از آن به خانواده گفت: «یا پیروزی یا شهادت» و عزیمت نمود.
مدت هفت ماه در کردستان و یک سال در منطقه سرپل ذهاب ، بازی دراز و سومار رزمی بی امان داشت.
بهمن ۱۳۶۱در منطقه فکه مجروح شد. چند روزی در بیمارستان اهواز بستری شد و از آمدن به تهران خودداری نمود و مجدداً به جبهه بازگشت.
در عملیات والفجر ۱ با سمت فرمانده گردان شرکت کرد و در این حمله باز هم از ناحیه دست مجروح و در بیماستان صحرایی بستری گردید. پزشکان به وی مدت ۱۵ روز استراحت دادند اما بی قرار نیروهایش بود که در خط بودند، پس از گذشت شش ساعت خود را از پنجره بیمارستان به خط مقدم رسانید و نیروهای خود را در محاصره دشمن دید. به کمک دو نفر دیگر، نیروهای خود را در غالب گروههای سی نفره به بیرون میکشید که ناگهان معاون وی «رضا بنکدار» هم به خیل شهیدان پیوست. محمود به عقب برگشت، سرش را پانسمان کرده و با ۱۵۰ نفر از نیروها مجددا جلو رفت و تا صبح مقاومت نمود با طلوع آفتاب روز ۲۱ اسفند ماه سال ۶۱ و روشن شدن، دیگر خبر از او بدست نیامد و مفقودالاثر شد تا ۱۳ سال بعد که پیکرش پیدا شد و با آغوش خانواده بازگشت.
وصیتنامه
بسم الله الرحمن الرحیم
اینجانب محمود ثابت نیا نیت و قصد حرکت به سوی جبهه حق علیه باطل را دارم و این وصیتنامه را می نویسم وصی خود را پدر خود می دانم.
حافظ انقلاب اسلامی هستیم روا نیست در برابر دشمن بنشینیم
با توجه به سخنان اخیر امام سکوت در برابر دشمنان تا کی؟ عزیزان رفتند و به وظیفه خودشان عمل کردند و آنجا که هستند باید کار «زینبی» کنند و من برای همین حرکت میکنم و این دفعه که ششمین بار می باشد با توکل بر خدا می روم؛ یا پیروز می گردیم و یا شهید می شویم که این پیروزی معنویست و در هر حال رضای خدا در آن است و زیانی در آن نیست
از هیچ قدرتی هم نمی ترسیم چون بالاتر از کشته شدن هم نیست در کشته شدن هم سعادت ابدی نهفته است پس چرا بترسیم و با این ایده اولاً ان شاء الله کاخ ستمگران را خراب خواهیم کرد و سپس به یاری خدا راه کربلا را می گشاییم و بعد راه قدس را البته ما هیچ هستیم ولی در این راه هر کسی چنین ایده ای داشته باشد «خداوند» هم کمک های غیبی را به کمک آنها می فرستند همانطور که تا به حال بوده ما شیعیان علی هستیم باید پا جای پای آن بزرگوار بگذاریم و دنیا با این زرق و برق نتواند آن را بفریبد دست از حمایت «خمینی عزیز» برندارید.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار از عمر ما بکاه و بر عمر او بیفزا