شناسه
نام: غلامرضا
نام خانوادگی: صالحی
نام پدر: علی محمد
نام مادر: خورشید
تاریخ تولد: ۱۳۳۷/۹/۱۳
محل تولد: اصفهان، نجف آباد
تحصیلات: فوق دیپلم
تاریخ شهادت: ۱۳۶۷/۴/۲۳
محل شهادت: دشت عباس
مسئولیت: قائم مقام فرمانده لشکر ۲۷
زندگینامه
شهید غلامرضا صالحی نجف آبادی در دومین روز از سومین ماه پاییز ۱۳۳۷ در نجف آباد چشم به جهان گشود. شش سالگی به مدرسه علمیه رفت و در ۷ سالگی وارد مدرسه دولتی شد. سپس دوباره به تحصیلات حوزوی روی آورد.
به علت نبود استاد کافی در نجف آباد، تصمیم گرفت به ادامه تحصیل در قم بپردازد. ولی با توجه به شهریه مختصر و هزینه های بالا تصمیم گرفت ابتدا مدتی نزد پدر کار کند و پس از پس انداز پول کافی به قم برود و در همین حال در مدرسه شبانه هم به ادامه تحصیل می پرداخت. حضور در حوزه علمیه و مجالست با طلاب او را به مسیر مبارزه علیه رژیم و فعالیت های سیاسی کشاند. سپس به سربازی رفت اما پس از فرمان حضرت امام خمینی، پادگان را ترک کرد.
سال ۱۳۵۷ به تهران آمد و در صحنه های مختلف مبارزه، حضوری فعال یافت.
بعد از انقلاب به خدمت سربازی رفت و به کمیته انقلاب اسلامی مأمور شد. سپس مدتی در روزنامه “پیام شهید” شهید محمد منتظری شروع به کار کرد و بعد از مدتی با گروهی که عازم سوریه، لیبی و الجزایر بودند همراه شد و مدتی هم برای آموزشهای چریکی و نظامی به لبنان اعزام شد.
در سال ۱۳۵۸ به عضویت افتخاری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نجف آباد در واحد تبلیغات درآمد.
با شروع جنگ تحمیلی با یک گروه ۱۰۰ نفره که خود سرپرستی آنان را بر عهده داشت عازم جبهه شدند.
در عملیات فتح المبین به عنوان فرمانده گردان لشکر محمد رسول الله ﷺ وارد عمل شد؛ در کنار خاکریز بود که گلوله تانک در کنارش ترکید پاهایش مجروح شده بود. در آنجا پانسمان کردند و با هلیکوپتر به اهواز و بعد به تهران سپس به اصفهان منتقل شد که ۲ ماه در بیمارستان اصفهان بستری بود. بعد از آن با عصا به جبهه می رفت.
در قرارگاه حمزه سیدالشهداء، در قرارگاه نجف با عنوان معاونت عملیات قرارگاه و بعدها به عنوان قائم مقام لشکر ۲۷ خدمت کرد.
سرانجام تیرماه ۱۳۶۷ در منطقه دشت عباس، مورد اصابت ترکش گلوله توپ واقع شد و به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
وصیتنامه
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ قَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللهَ لا یُحِبُّ المعتدین.
در راه خدا با آنانکه به جنگ و دشمنی شما برخیزند جهاد کنید ولی ستمکار نباشید که خدا ستمگر را دوست ندارد. امام خمینی : ما اگر بکشیم پیروزیم و اگر کشته شویم باز هم پیروزیم.
در حالی این وصیت نامه را می نویسم که حتی یک لحظه آرام نمی گیرم چون عشق شهادت در سر دارم و مرگ با شرف را بر زندگی ننگین ترجیح می دهم و با چشم خود مرگ را در جلوی گامهایم می بینم که چطور استقبال می کند.
خواست من از ملت ایران این است که فرمان امام تن را به جان بخرند و نگذارند که امام این فرزند فاطمه زهرا قلبش به درد بیاید، هر چند که این ملی گرایان خائن آمریکایی قلب امام را به درد آورده اند و روزی در دانشگاه فاجعه به نفع آمریکا می آفرینند و روزی در دادگاه از امیر اسلام دفاع میکنند شما ای مردم مسلمان دست به دست هم بدهید و وحدت را حفظ کنید که در این صورت پیروزی اسلام بر کفر حتمی است.
اما تو ای مادرم خواهش من این است که برای من هیچ گریه نکن چون موجب شادی دشمن میشود و اگر شما به جای گریه شادی کنی آنچنان مشتی بر دهانشان زده ای که دیگر توان و شادی از آنها گرفته میشود و عزادار می شوند اصلا چرا گریه؟ خدا در قرآن مجید می فرماید ما به شما اولاد و مال می دهیم تا شما را امتحان کنیم اگر می خواهی امتحان خوبی پس داده باشی وقتی که می بینی من شهید شدم بگو خدایا این قربانی را از من قبول کن و راضی هستم به آنچه رضای تو در آنست. اما ای پدر و خواهر و برادرم شما هم محکم و استوار بر سر جای خود بایستید و از اسلام دفاع کنید که اسلام امروز نیاز به ما دارد و ترسی نداشته باشید از اینکه مثلا کشته میشویم. چرا از کشته شدن بترسید؟ خدا شهیدان را از همه بالاتر میداند و از خون شهیدان دفاع کنید که در غیر این صورت خدا بر شما غضب خواهد کرد. و پیامی دیگر اینکه از دوستان و آشنایان خواهش می کنم اگر به شما خسارت و یا توهینی کردم ببخشید و پدر و مادرم برادران و خواهرانم هر اذیت و آزاری به شما رساندم ،ببخشید خدا به شما توفیق بهترین عبادات و خدمتها را عطا کند کتابهایم را یا بخوانید و یا به جهاد سازندگی نجف آباد بدهید.
راستی پدر عزیزم من به شما زیاد خسارت وارد کردم هم از نظر مادی و هم معنوی ببخش
فرزند شهیدت غلامرضا صالحی