شناسه
نام: مصطفی
نام خانوادگی: چمران
نام پدر: حسن
نام مادر: صدیقه
تاریخ تولد: ۱۳۱۱/۷/۱۰
محل تولد: تهران
سن: ۴۹ سال
تحصیلات: دکتری الکترونیک
وضعیت تاهل: متاهل
مسئولیت: مشاور شورای عالی دفاع ملی
شغل: نماینده مجلس
تاریخ شهادت: ۱۳۶۰/۱/۳۱
محل شهادت: دهلاویه
نحوۀ شهادت: اصابت ترکش خمپاره
مزار: تهران، بهشت زهرا(س) (قطعه۲۴ ردیف۷۳ شماره۲۶ )
زندگینامه
مصطفی چمران در ۱۰ مهر ۱۳۱۱ شمسی (۲ اکتبر ۱۹۳۲ میلادی) در محله سرپولک واقع در ۱۵ خرداد تهران به دنیا آمد.
پدرش حسن چمران نام داشت که در جوانی از روستای چمران ساوه به تهران نقل مکان کرد. مصطفی چمران در محله های نزدیک پامنار دوران ابتدایی تحصیل خود را پشت سر گذاشت.
وی در دوران ابتدایی خود را در مدرسه انصاریه و دوران دبیرستان را در دارالفنون و البرز گذراند. او در کنکور ۱۳۳۲ شمسی رتبه ۱۵ را کسب کرد. مصظفی چمران با رتبه عالی ای که در آزمون سراری کسب کرده بود توانست به دانشکده فنی دانشگاه تهران راه یابد. وی از دانشجویان ممتاز در این دانشگاه به حساب می آمد.
مهاجرت به آمریکا
مصطفی چمران به درس علاقه زیادی داشت به گونه ای که برای ادامه تحصیلاتش به آمریکا مهاجرت کرد. دانشگاه ای اند ام تگزاس مقصد بعدی مصطفی چمران برای کسب علم بود. نام این دانشگاه در بین ۲۰ دانشگاه برتر دنیا قرار گرفته است.
مصطفی چمران پس از تگزاس به دانشگاه کالیفرنیا مراجعه کرد و در دانشگاه برکلی کالیفرنیا برای دریافت مدرک دکترا اقدام کرد.
حضور در آزمایشگاه های بل و فعالیت در آزمایشگاه ناسا در دهه ۶۰ میلادی از فعالیت های مصطفی چمران در دوران دانشجویی و پس از دانشجویی بود.
ازدواج و خانواده مصطفی چمران
سال ۱۳۴۰ شمسی مصطفی چمران با خانمی به نام تامسن هیمن که اصالتی آمریکایی داشت، ازدواج کرد. تامسون هیمن که دینی اسلامی داشت پس از ازدواج با مصطفی چمران، نامش را به پروانه تغییر داد.
ثمره این ازدواج دختری به نام روشن و پسرهایی به ترتیب سن: رحیم، علی و جمال بود. جمال چمران در سنین کودکی در استخر خانه ی پدر زن مصطفی چمران غرق شد. باقی فرزندان وی در حال حاضر در شهر های متفاوت غرب ایالات متحده آمریکا زندگی می کنند.
مصطفی چمران در سفری که به همراه همسر خود به لبنان داشت، با سختی ها و محرومیت های زیادی مواجه شد. این سختی ها بیشتر از آستانه تحمل همسر وی بود، به همین دلیل پروانه در لبنان از مصطفی چمران جدا شد و به آمریکا بازگشت.
مصطفی چمران در لبنان با شخصی به نام موسی صدر و یک روحانی ایرانی به نام سید غروی آشنا شد. حاصل این آشنایی باعث ازدواج مصطفی چمران با زنی لبنانی به نام غده جابر شد.
فعالیت های سیاسی
مصطفی چمران از همان سنین کودکی به قرآن علاقه زیادی داشت به طوری که در سنین نوجوانی در کلاس های تفسیر و قرائت قرآن آیت الله طالقانی حاضر می شد.
وی همچنین از طرفداران مرتضی مطهری بود و در جلسات آموزشات او شرکت می کرد.
در دوره چهاردم مجلس شورای ملی که دکتر مصدق در تلاش برای ملی کردن صنعت نفت بود، توسط انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران حمایت شد که مصطفی چمران از اولین اعضای این انجمن حمایتی بود.
فعالیت های سیاسی دوران دانشجویی مصطفی چمران بسیار زیاد بود که از مهم ترین آنان می توان به موارد زیر اشاره نمود:
- اعتراض به حضور معاون ریاست جمهوری ایالت متحده آمریکا در تهران (۱۶ آذر۱۳۳۲)
- یکی از اعضای جبهه ملی دانشگاه تهران و از مسئولان نهضت مقاومت ملی
- تاسیس شاخه نهضت آزادی ایران در خارج از کشور
- تاسیس انجمن اسلامی دانشجویان آمریکایی به کمک ابراهیم یزدی که عمده فعالیت های آنان در دانشگاه کالیفرنیا صورت گرفت. به دلیل این فعالیت ها در دوران دانشجویی، رژیم شاهنشاهی ایران بورسیه مصطفی چمران را قطع کرد.
فعالیت هایی سیاسی در آمریکا
همانطور که در مطالب فوق گفته شد، مصطفی چمران در آمریکا دوران دانشجویی خود را گذراند و فعالیت هایی پس از فارغ التحصیلی در سال ۱۹۶۲ میلادی (۱۳۴۰ شمسی) انجام داد. از این فعالیت ها می توان به تامین تدارکات اعتراضی بسیج دانشجویان در مقابل کاخ سفید آمریکا، سفارت ایران در آمریکا و سایر کنسولگری ها برای وضعیت سیاسی اجتماعی ایران اشاره کرد. مصطفی چمران در سال ۱۹۶۳ میلادی (۱۳۴۱ شمسی) در آزمایشگاه بل آمریکا که یکی از بزرگرترین موسسات پژوهشی در جهان است، استخدام شد.
در سال ۱۹۶۷ میلادی (۱۳۴۵ شمسی) مصطفی چمران به همراه دوستانش برای رسیدگی به مشکلات کشور های خاورمیانه به خاورمیانه سفر کرد و از آزمایشگاه بل استعفا داد.
او از حامیان ملت مقاوم و سر سخت فلسطین در برابر رژیم اشغالگر قدس بود. پس از جنگ اسرائیل و حمایت آن توسط قدرت های بزرگ دنیا، مصطفی چمران اعتراضاتی را برای حمایت از مردم فلسطین تدارک دید و یکی از دلایل خروج از آمریکا توسط او همین موضوع بود.
فعالیت هایی سیاسی در مصر
اتمام تحصیل مصطفی چمران در آمریکا مصادف با خروج او از آمریکا و سفر به مصر بود. تظاهرات ۱۵ خرداد که توسط خسرو قشقایی و ابراهیم یزدی رهبری می شد، یکی از علل هایی بود که مصطفی چمران را به مصر کشاند تا به تاسیس اولین پایگاه آموزشی جنگ های مسلحانه بپردازد.
در زمان ریاست جمهوری وقت مصر که جمال عبدالناصر نام داشت، مصطفی چمران سخت ترین و به روزترین دوره های پارتیزانی و چریکی را آموخت.
در جریانات ناسیونالیسم که در مصر رخ داد، مصطفی چمران به جمال عبدالناصر اعتراض کرد که این اعتراض توسط جمال عبدالناصر پذیرفته شد. اما عبدالناصر در سخنرانی خود اعتراف کرد که آنقدر در جریان ناسیونالیسم عربی قوی است که نمی تواند از آن خارج شد. به همین خاطر بستری را برای اعتراض چمران و یارانش مهیا کرد.
فعالیت هایی سیاسی در لبنان
موسی صدر که رهبران شیعه لبنان در سال ۱۳۵۰ شمسی بود، در همین سال به تهران سفر کرد و در ملاقاتش با مهدی بازرگان، در مورد مسائل سیاسی و احداث مدرسه ای در شهر صور واقع در جنوب لبنان با یکدیگر صحبت کردند.
موسی صدر از مهدی بازرگان خواست که شخصی قابل اطمینان را جهت اداره این مدرسه به لبنان بفرستند. مهدی بازرگان به واسطه شناختی که از چمران داشت، از او خواست تا برای اداره این مدرسه خود را بریا سفر به لبنان آماده کند.
مصطفی چمران در لبنان به همراه موسی صدر، در فعالیت های فرهنگی، نظامی و چریکی حضور مستمر داشت. یکی از وظایف مهم چمران در لبنان، مدیر مدرسه صنعتی جبل عامل به مدت ۸ سال بود. سید حسن نصر الله در سن ۱۸ سالگی از طرف مصطفی چمران حکم فرماندهی استان نبطیه لبنان را دریافت کرد.
سید حسن نصرالله در مورد چمران این چنین سخن گفته است: «مصطفی چمران به همراه خانواده از مصر به لبنان آمد و پس از مدت کوتاهی از همسرش جدا شد تا با فقیر نشان لبنانی زندگی کرد. او در لبنان مشکلاتی داشت زیرا که در لبنان مدرسه ای وجود نداشت تا فرزندان چمران در آنجا تحصیل کنند. چمران همواره تواضع داشت و هرکاری برای رفاه کودکان لبنانی انجام می داد. او همیشه در قلب مردم لبنان جای دارد و بین موسی صدر و چمران رفاقتی جدا از سیاست وجود داشت.»
مصطفی چمران پایگاه آموزشی چریکی مستقلی را برای ایرانیان تاسیس کرد تا در لبنان به صورت آماده باش قرار گیرند. چمران علاوه بر تاسیس این پایگاه، به موسی صدر کمک کرد تا جنبش امل را در لبنان راه اندازی کند تا موجب شود جنگ های داخلی لبنان سامان یابد.
مصطفی چمران پس از این که از آموزش نیرو ها اطمینان حاصل پیدا کرد، هفته ای یک مرتبه به مدرسه ای که احداث کرده بود سر می زد و به کمک معلمین مسلمان، درس های ایدئولوژیک اسلامی را به دانش آموزان آموزش می داد.
حضور در جنگ داخلی لبنان
در جریانات جنگ های داخلی لبنان، حزب دست راست تندرو که فالانژ نام دارد، به منطقه شیعه نشینی به نام نبعه حمله کرد و این منطقه را به تصرف در آورد.
مصطفی چمران و گردانی از زره پوشان ارتش لبنان برای مقابله با این حزب به این منطقه رفتند و از محاصر آنها گذر کردند. در این میان ارتش زره پوشان لبنان شکست می خورند و بدون خودرو های زرهی شان عقب نشینی میکنند.
ماشین زره پوشی که چمران در آن بود، در میان افراد حزب فالانژ محاصره میشود. افراد حزب فالانژ تصور میکنند که این خودرو ها خالی هستند و هیچکس داخل آنان نیست به همین خاطر از گشتن خودرو های زرهی صرف نظر میکنند. غافل از اینکه مصطفی چمران در این خودرو های زرهی جا مانده است.
چمران به مدت سه روز خود را در نبعه به صورت مخفیانه زنده نگه داشت. پس از ۳ روز چمران تصمیم می گیرد به صورت مخفیانه به منظقه امن لبنان باز گردد.
زمانی که بر می گردد، هیچ یکی از یاران خود را به همراه نداشت بنابراین با ارمنی های ساکن لبنان تماس می گیرد. چمران به همراه ۳ ارمنی با اتومبیلی ج ا منطقه نبعه خارج میشود.
مصطفی چمران به واسطه شباهتی که با عکس بر روی یکی از گذرنامه فرانسوی داشت و توانای صحبت کرده زبان فرانسوی، از ایست بازرسی عبور کرد.
چمران گزارش فعالیت ها و وضعیت سربازان زخمی ارتش لبنان در منطقه نبعه را به موسی صدر می دهد. موسی صدر نیز از یکی از افراد با نفوذ فرانسوی اش در سازمان پزشکان بی مرز طلب کمک می کند.
این سازمان ۴ پزشک و ۳ پرستار را به لبنان عازم می کند. در اولین اعزام پزشکان و پرستاران به نبعه، تعداد زیادی از مجروحان را درمان می کنند ولی در اعزام بعدی ماشین آن ها به تیربار بسته می شود و آن ها جراحات وخیمی را بر می دارند که نهایتا فوت می کنند.
سایر فعالیت های سیاسی در لبنان
مصطفی چمران در لبنان به یکی از چهره های برجسته سیاسی تبدیل شده بود به گونه ای که حزب های مختلف تهمت های زیادی را به او می زدند مبنی بر این که نماینده ایران در لبنان است و قصد حکمرانی در لبنان را دارد. چمران در لبنان چندین مرتبه با رهبران فلسطینی چون یاسر عرفات و ابو جهاد تماس هایی داشته است که این تماس ها با موضوع مشورت های جنگی و سیاسی بر قرار می شد.
در هرج و مرج های انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ شمسی در ایران، چمران ۵۰۰ نفر از رزمندگان خود را تجهیز نمود که فورا به ایران بیایند و کشور سوریه هواپیماهایی برای این امر تعبیه نمود. این رزمندگان از یاران چمران و افراد جنبش امل بودند. اما انقلاب به گونه ای پیش رفت که حضور این رزمندگان برای مبارزه با نیروهای شاهنشاهی بیهوده بود.
مصطفی چمران طبق فرموده آیت الله خمینی (ره) در ۳۰ بهمن ۱۳۵۷ شمسی به تهران آمد و علی رغم میل باطنی اش در تهران ماندگار شد تا اوضاع کشور سر و سامان گیرد.
فعالیت هایی سیاسی در کردستان
جریاناتی مبنی بر جدایی طلبی گروه هایی از مردم کردستان بر سر زبان ها افتاد، ولی الله فلاحی که فرمانده نیروی زمینی ارتش بود، با مصطفی چمران به کردستان آمدند تا جو حاکم بر کردستان را کنترل کنند.
شورشیان مناطق قلعه حصار، بین راه ارومیه و سرو را به تصرف خود در آوردند. داوطلبان مردمی و نیرو های ژاندارمری توانایی مقابله با شورشیان را نداشتند و به همین دلیل عقب نشینی کرده بودند.
فلاحی برای مقابله با شورشیان شخصاً به گردنه مزبور رفت به همراه نیرو های خود، تانک های این گردنه را با آر پی جی نابود کرد تا راه باز شود.
مصطفی چمران به واسطه نفوذ خود بر دولت و شخص امام خمینی (ره)، ارتش و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را به کردستان و منطقه کارزار اعزام کرد.
یکی از تکنیک های پیروزی دولت بر شورشیان، استفاده از هلیکوپتر و انتقال نفرات به قلب شورشیان بود. برجسته ترین فعالیت های مصطفی چمران در کردستان، در منطقه ای به نام پاوه صورت گرفت که در آنجا به همراه فرمانده فلاحی در محاصره شورشیان قرار گرفته بودند.
آنان در تیرباران شورشیان در خانه پاسداران و پاسگاه ژاندارمری مقاومت کردند. در هنگام این حملات، پیامی از رادیو توسط آیت الله خمینی (ره) پخش شد که در این پیام اخبار اعزام ارتش و سپاه پاسداران به شهر پاوه انتقال داده شد.
این شهر پس از مقاومت فرمانده فلاحی و مصطفی چمران، توسط سرگرد خسرو درخشنده مهر و یارانش پاکسازی شد. یکی از غم انگیز ترین اتفاقاتی که در پاوه رخ داد، قتل عام تمامی مجروحین در بیمارستان و شلیک به هلیکوپتر حامل زخمی ها بود.
وزارت دفاع و مجلس
مصطفی چمران پس از مقاومت در کردستان به دستور آیت الله خمینی (ره) به تهران فرا خوانده شد تا در قامت وزارت دفاع کشور مشغول به کار شود.
چمران ارتش را با ۱۲۰۰۰ نیرو مجهز کرد. دولت موقت در این هنگام که استعفای خود را اعلام کرد، چمران در شغل قبلی مشغول به کار ماند. مصطفی چمران از سوی آیت الله خمینی (ره) در ۲۰ اردیبهشت ۱۳۵۹ شمسی به سمت مشاور شورای عالی دفاع ملی منصوب گردید.
مصطفی چمران در اولین دوره از انتخابات مجلس شورای اسلامی، به عنوان نماینده تهران انتخاب شد.
فعالیت هایی سیاسی در خوزستان
پس از شروع جنگ تحمیلی میان ایران و عراق، چمران برای حضور در صحنه نبرد اعلام آمادگی کرد و شخصا به خوزستان اعزام شد.
حضور چمران در جنگ باعث شد تا ستاد جنگ های نامنظم به رهبری ایشان دایر شود. این نهاد با استفاده از انواع مهندسی ها برنامه هایی برای جنگ تدارک دید.
این برنامه ها شامل ساخت جاده های نظامی، نصب پمپ های آب در کنار رود کارون و احداث کانالی به طول حدود ۲۰ کیلومتر و عرض حدود ۱ متر در عرض مدت حدود ۱ ماه، با هدف انتقال آب به سمت تانک های عراقی و تاخیر در حرکت نیرو های عراقی، صورت پذیرفت.
در طی حملات نیرو های عراقی به سوسنگرد، در عرض ۳ روز این نیرو ها شهر را با استفاده از تانک هایشان تصرف کردند. چمران به واسطه حضور چندین تن از یاران و برخی از مردم در سوسنگرد، حس سرافکندگی پیدا کرده بود.
بنابراین با توجه به نفوذی که در دولت داشت، ارتش را با نیروهای مردمی و سپاه پاسداران یکی کرد و به نبرد نابرابر با دشمن شتافت.
ارتش حملات برنامه ریزی شده را از اهواز تا سوسنگرد انجام داد. چمران برای آزادسازی سوسنگرد، به همراه چندین تن از یاران خود که توانایی انهدام تانک ها را داشتند، تانک های عراقی ها را نابود کرد تا نیرو های عراقی را از شهر فرار دهد.
مصطفی چمران در این نبرد از ناحیه ران دچار جراحت شد و به واسطه غنیمت یک دستگاه کامیون نفر بر عراقی، خود را به بیمارستان رساند و پس از یک روز بستری، به مقر جنگ های نامنظم بازگشت.
شهادت مصطفی چمران
در ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ شمسی مصطفی چمران برای سرکشی و توجیه افراد، به جای ایرج رستمی که از فرماندهان بود، به منطقه جنگی دهلاویه رفت.
دهلاویه به نوعی خط مقدم به حساب می آمد، چمران در این شهر، از ناحیه پشت سر مورد اصابت ترکش خمپاره ۶۰ قرار گرفت. جراحت چمران بسیار وخیم بود و در طول مسیر آمبولانس به بیمارستان، خون زیادی را از دست داد.
مصطفی چمران در آمبولانس به درجه شهادت نائل شد و در آرامگاهی در بهشت زهرا واقع در تهران، به خاک سپرده شد. آرامگاه او به شماره ردیف ۲۴ و شماره ۲۵ و تاریخ ۲ خرداد ۱۳۶۰ می باشد.
نظریات زیادی مبنی بر این که خمپاره از سوی آتش خودی انجام شده است، وجود دارد اما نظریات دیگری هستند که این نظریات را نقض می کنند. اما شواهدی وجود دارد که احتمال شهادت مصطفی چمران را با آتش خودی افزایش می دهد.
وصیتنامه
وصیت میکنم …
وصیت میکنم به کسی که او را بیش از حد دوست میدارم! به معبود من! به معشوق من! به امام موسی صدر! کسی که او را مظهر علی میدانم! او را وارث حسین میخوانم! کسی که رمز طایفه شیعه، و افتخار آن، و نماینده هزار و چهار صد سال درد، غم، حرمان، مبارزه، سرسختی، حق طلبی و بالأخره شهادت است! آری به امام موسی وصیت میکنم …
برای مرگ آماده شدهام و این امری است طبیعی که مدتهاست با آن آشنا شدهام. ولی برای اولین بار وصیت میکنم. خوشحالم که در چنین راهی به شهادت میرسم. خوشحالم که از عالم و ما فیها بریدهام. همه چیز را ترک گفتهام. علایق را زیر پا گذاشتهام. قید و بندها را پاره کردهام. دنیا و ما فیها را سه طلاقه گفتهام و با آغوش باز به استقبال شهادت میروم.
از اینکه به لبنان آمدم و پنج یا شش سال با مشکلاتی سخت دست به گریبان بودهام، متأسف نیستم. از اینکه آمریکا را ترک گفتم، از اینکه دنیای لذات و راحت طلبی را پشت سر گذاشتم، از اینکه دنیای علم را فراموش کردم، از اینکه از همه زیبائیها و خاطره زن عزیز و فرزندان دلبندم گذشتهام، متأسف نیستم … از آن دنیای مادی و راحت طلبی گذشتم و به دنیای درد، محرومیت، رنج، شکست، اتهام، فقر و تنهایی قدم گذاشتم. با محرومیت همنشین شدم. با دردمندان و شکسته دلان هم آواز گشتم. از دنیای سرمایه داران و ستمگران گذشتم و به عالم محرومین و مظلومین وارد شدم. با تمام این احوال متأسف نیستم …
تو ای محبوب من، دنیایی جدید به من گشودی که خدای بزرگ مرا بهتر و بیشتر آزمایش کند. تو به من مجال دادی تا پروانه شوم، تا بسوزم، تا نور برسانم، تا عشق بورزم، تا قدرتهای بینظیر انسانی خود را به ظهور برسانم، از شرق به غرب و از شمال تا جنوب لبنان را زیر پا بگذارم و ارزشهای الهی را به همگان عرضه کنم، تا راهی جدید و قوی و الهی بنمایانم، تا مظهر باشم، تا عشق شوم، تا نور گردم، از وجود خود جدا شوم و در اجتماع حل گردم، تا دیگر خود را نبینم و خود را نخواهم، جز محبوب کسی را نبینم، جز عشق و فداکاری طریقی نگزینم، تا با مرگ آشنا و دوست گردم و از تمام قید و بندهی مادی آزاد شوم…
تو ای محبوب من رمز طایفهای، و درد و رنج هزار و چهار صد ساله را به دوش میکشی، اتهام و تهمت و هجوم و نفرین و ناسزای هزار و چهار صد سال را همچنان تحمل میکنی، کینههای گذشته و دشمنیهای تاریخی و حقد و حسدهای جهانسوز را بر جان میپذیری، تو فداکاری میکنی، تو از همه چیز خود میگذری، تو حیات و هستی خود را فدای هدف و اجتماع انسانها میکنی، و دشمنانت در عوض دشنام میدهند و خیانت میکنند، به تو تهمتهای دروغ میزنند و مردم جاهل را بر تو میشورانند، و توای امام لحظهای از حق منحرف نمیشوی و عمل به مثل انجام نمیدهی و همچون کوه در مقابل طوفان حوادث آرام و مطمئن به سوی حقیقت و کمال و قدم بر میداری، از این نظر تو نماینده علی (ع) و وارث حسینی… و من افتخار میکنم که در رکابت مبارزه میکنم و در راه پر افتخارت شربت شهادت مینوشم…
ای محبوب من، آخر تو مرا نشناختی! زیرا حجب و حیا مانع آن بود که من خود را به تو بنمایانم، یا از عشق سخن برانم یا از سوز درونی خود بازگو کنم… اما من، منی که وصیت میکنم، منی که تو را دوست میدارم… آدم سادهای نیستم! … من خدای عشق و پرستشم، من نماینده حق و مظهر فداکاری و گذشت و تواضع و فعالیت و مبارزهام، آتشفشان درون من کافیست که هر دنیایی را بسوزاند، آتش عشق من به حدی است که قادر است هر دل سنگی را آب کند، فداکاری من به اندازهای است که کمتر کسی در زندگی به آن درجه رسیده است … به سه خصلت ممتاز شدهام:
۱. عشق که از سخنم و نگاهم و دستم و حرکاتم و حیات و مماتم میبارد. در آتش عشق میسوزم و هدف حیات را جز عشق نمیشناسم. در زندگی جز عشق نمیخواهم، و جز به عشق زنده نیستم.
۲. فقر که از قید همه چیز آزاد و بینیازم. و اگر آسمان و زمین را به من ارزانی کنند، تأثیری در من نمیکند.
۳. تنهایی که مرا به عرفان اتصال میدهد. مرا با محرومیت آشنا میکند. کسی که محتاج عشق است، در دنیای تنهایی با محرومیتِ عشق میسوزد. جز خدا کسی نمیتواند انیس شبهای تار او باشد و جز ستارگان اشکهای او را پاک نخواهند کرد. جز کوههای بلند راز و نیازهای او را نخواهند شنید و جز مرغ سحر نالههای صبحگاه او را حس نخواهند کرد. به دنبال انسانی میگردد تا او را بپرستد یا به او عشق بورزد. ولی هر چه بیشتر میگردد، کمتر مییابد …
کسی که وصیت میکند آدم سادهای نیست. بزرگترین مقامات علمی را گذرانده، سردی و گرمی روزگار را چشیده، از زیباترین و شدیدترین عشقها برخوردار شده، از درخت لذات زندگی میوه چیده، از هر چه زیبا و دوست داشتنی است برخوردار شده، و در اوج کمال و دارایی همه چیز خود را رها کرده و به خاطر هدفی مقدس، زندگی دردآلود و اشکبار و شهادت را قبول کرده است.
آری ای محبوب من، یک چنین کسی با تو وصیت میکند …
وصیت من درباره مال و منال نیست. زیرا میدانی که چیزی ندارم، و آنچه دارم متعلق به تو و حرکت و مؤسسه است. از آنچه به دست من رسیده، به خاطر احتیاجات شخصی چیزی بر نداشتهام. جز زندگی درویشانه چیزی نخواستهام. حتی زن و بچهها و پدر و مادر نیز از من چیزی دریافت نکردهاند. آنجا که سر تا پای وجودم برای تو و حرکت باشد، معلوم است که مایملک من نیز متعلق به تو است.
وصیت من درباره قرض و دین نیست. مدیون کسی نیستم، در حالی که به دیگران زیاد قرض دادهام.
به کسی بدی نکردهام. در زندگی خود جز محبت، فداکاری، تواضع و احترام نبودهام. از این نظر نیز به کسی مدیون نیستم …
آری وصیت من درباره این چیزها نیست …
وصیت من درباره عشق و حیات و وظیفه است …
احساس میکنم که آفتاب عمرم به لب بام رسیده است و دیگر فرصتی ندارم که به تو سفارش کنم. وصیت میکنم، وقتی که جانم را بر کف دستم گذاشتهام، و انتظار دارم هر لحظه با این دنیا وداع کنم و دیگر تو را نبینم….
تو را دوست میدارم و این دوستی بابت احتیاج و یا تجارت نیست. در این دنیا به کسی احتیاج ندارم. حتی گاهگاهی از خدای بزرگ نیز احساس بینیازی میکنم … از او چیزی نمیطلبم و احساس احتیاج نمیکنم. چیزی نمیخواهم، گلهای نمیکنم و آرزوئی ندارم. عشق من به خاطر آن است که تو شایسته عشق و محبتی، و من عشق به تو را قسمتی از عشق به خدا میدانم. همچنانکه خدای را میپرستم و عشق میورزم، به تو نیز که نماینده او در زمینی عشق میورزم. و این عشق ورزیدن همچون نفس کشیدن برای من طبیعی است …
عشق هدف حیات و محرک زندگی من است. زیباتر از عشق چیزی ندیدهام و بالاتر از عشق چیزی نخواستهام. عشق است که روح مرا به تموج وا میدارد، قلب مرا به جوش میآورد، استعدادهای نهفته مرا ظاهر میکند، مرا از خودخواهی وخودبینی میرهاند، دنیای دیگری حس میکنم، در عالم وجود محو میشوم، احساسی لطیف و قلبی حساس و دیدهای زیبابین پیدا میکنم. لرزش یک برگ، نور یک ستاره دور، موریانه کوچک، نسیم ملایم سحر، موج دریا، غروب آفتاب، احساس و روح مرا میربایند و از این عالم به دنیای دیگری میبرند … اینها همه و همه از تجلیات عشق است …
به خاطر عشق است که فداکاری میکنم. به خاطر عشق است که به دنیا با بیاعتنایی مینگرم و ابعاد دیگری را مییابم. به خاطر عشق است که دنیا را زیبا میبینم و زیبائی را میپرستم. به خاطر عشق است که خدا را حس میکنم، او را میپرستم و حیات و هستی خود را تقدیمش میکنم …
میدانم که در این دنیا به عده زیادی محبت کردهام، حتی عشق ورزیدهام، ولی جواب بدی دیدهام.
عشق را به ضعف تعبیر میکنند و به قول خودشان زرنگی کرده از محبت سوءاستفاده مینمایند! اما این بیخبران نمیدانند که از چه نعمت بزرگی که عشق و محبت است، محرومند. نمیدانند که بزرگترین ابعاد زندگی را درک نکردهاند. نمیدانند که زرنگی آنها جز افلاس و بدبختی و مذلت چیزی نیست …
و من قدر خود را بزرگتر از آن میدانم که محبت خویش را از کسی دریغ کنم. حتی اگر آن کس محبت مرا درک نکند و به خیال خود سؤاستفاده نماید. من بزرگتر از آنم که به خاطر پاداش محبت کنم، یا در ازاء عشق تمنایی داشته باشم. من در عشق خود میسوزم و لذت میبرم. این لذت بزرگترین پاداشی است که ممکن است در جواب عشق من به حساب آید …
میدانم که تو هم ای محبوب من، در دریای عشق شنا میکنی. انسانها را دوست میداری. به همه بیدریغ محبت میکنی. و چه زیادند آنها که از این محبت سوءاستفاده میکنند. حتی تو را به تمسخر میگیرند و به خیال خود تو را گول میزنند … تو اینها را میدانی ولی در روش خود کوچکترین تغییری نمیدهی … زیرا مقام تو بزرگتر از آن است که تحت تأثیر دیگران عشق بورزی و محبت کنی. عشق تو فطری است. همچون آفتاب بر همه جا میتابی و همچون باران برچمن و شوره زار میباری و تحت تأثیر انعکاس سنگدلان قرار نمیگیری …
درود آتشین من به روح بلند تو باد که از محدوده تنگ و باریک خودبینی و خودخواهی بیرون است و جولانگاهش عظمت آسمانها و اسماء مقدس خداست.
عشق سوزان من فدای عشقت باد، که بزرگترین و زیباترین مشخصه وجود توست، و ارزندهترین چیزی است که مرا جذب تو کرده است، و مقدسترین خصیصهای است که در میزان الهی به حساب میآید …