شهید محمد حاتم خانی

شناسه

نام: محمد
نام خانوادگی: حاتم خانی
نام پدر: مراد
نام مادر: کوکب
تاریخ تولد: ۱۳۳۹/۵/۳۰
محل تولد: تهران
سن: ۲۳ سال
تحصیلات: دیپلم
وضعیت تاهل: متاهل
مسئولیت: امدادگر
شغل:
تاریخ شهادت: ۱۳۶۲/۱۲/۱۱
محل شهادت: جفیر
نحوۀ شهادت: والفجر۶
مزار: تهران، بهشت زهرا(س) (قطعه۲۷ ردیف۱۷ شماره۱۶)

زندگینامه

یکم مرداد ۱۳۳۹، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش مراد، نانوا بود و مادرش،کوکب نام داشت. تاپایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. پاسدار بود. سال۱۳۵۵ ازدواج کرد و صاحب دو پسر شد. به عنوان سپاه پاسداران در جبهه حضور یافت. یازدهم اسفند ۱۳۶۲، با سمت امدادگر در جزیره مجنون عراق بر اثر اصابت گلوله شهید شد. مزار او در بهشت زهرای تهران واقع است.

وصیتنامه

بسمه تعالی

با عرض سلام به آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و نایب بر حقش امام خمینی روحی فداه. سلام بر عاشقان و پیروان امام علی (ع) که در هر زمان با دادن خونشان اسلام را زنده نگه د اشته اند سلام بر عاشقان حسین (ع) سلام بر شهدای کربلای ایرن سلام بر عباسیان و قاسمیان زمان سلام بر علی اکبرها و علی اصغرهای عاشوراهای ایران سلام بر شهدایی که از جان و مال خانه و کاشانه و زن و فرزند و مادر پدر خویش برای رضای خداوند تبارک و تعالی گذشتند سلام بر شهیدان که از جنازه شان چیزی جز مقداری خاک و پودر باقی نماند و با عرض سلام به پدرم و همسر عزیزم.

بعد از ماهها انتظار توفیق این را یافتم که در صف سربازان امام زمان (عج) حضور یافته و به ملت شهیدپرور آن حضرت خدمتگذاری کرده بر علیه کفر جهانی و شیطان کوچک مترسک آمریکا صدام یزید کافر بجنگم میروم با توشه تهی یک سری ریا و گناه با جهل مرکب و با دلی سنگ و پشتی سنگین از گناه و با امید و انتظار بلکه مگر آن خدای آن رحیم آن حکیم آن ارحم الراحمین آن غفارالذنوب با مهربانیش مهری بما کند من میروم با توشه ای خالی آخر من نمی دانم چگونه میتوانم در روز قیامت با اشخاصی غریب از من در آخرت و نزدیک در دنیا برخورد کنم.

آنگاه که همه یکصدا گویند ای گناهکار (لم تقولون ما لاتفعلون) چرا چیزی را که عمل نمیکنید میگوئید و (اتامرون الناس بالبر و تنسون انفسکم افلا تعقلون) آیا مردم را به نیکی میخوانید و خود فراموش میکنید آیا تعقل نمیکنید آنگه چه خواهم گفت.

من میروم چرا که باید رفت آری برادر باید رفت باید رفت اگر چه در این رفتن سختیها و بلاهای زیادی به انسان تحمیل میشود باید عاشق شد باید رها کرد باید برید این برادر بنگر و نظر کن زیرا تا انسان از این دنیا نبرد و آنرا رها نکند نمیتواند که به هدف برسد ای برادر بنگر و نظر کن و تعقل کن فکر کن ببین از کجا آمده ای آیا بیهوده ترا به این دنیا فرستاده اند و  هدفی مشخصی داری و آیا آن هدف غیر از بندگی و عشق به معشوق است و ما خلقت و الجن و الانس الالیعبدون.

دنیا همه هیچ کار دنیا همه هیچ      ای هیچ ز بهر هیچ بر هیچ مپیچ

آه که از دوستی با این دنیا متنفرم بدم می آید هر وقت نیازمندی را می بینم خیلی کم بلکه اصلا امکان ندارد که چیزی به او ندهم حتی بعضی مواقع حاضرم خودم را پول کنم و مانند صدقه ی خود را در برابر او قرار دهم بلکه بی نیاز شود و گاهی آرزو میکنم ای کاش نبودم و دلم میخواهد از این دنیا بروم و آرزو دارم شهید شوم چرا که:

این دل تنگم غصه ها دارد                       گویا میل کربلا دارد

و اما همسرم تو برای من عیالی مهربان و با وفا بودی در روزهای دلتنگی غمخوار و در روزهای شادی شریک من بودی تو دوستی فداکار و باگذشت بودی خداوند انشاءالله توفیقت بدهد و همسرم تو مانند فاطمه (س) باشی صبور و مقاوم باش و چون کوه استقامت کن همسرم مبادا اشک بریزی و اگر هم اشکی ریختی برای حسین (ع) بریز که خانواده اش را به اسارت بردند برای زینب ناله کن که تمامی برادران و فرزندانش را از دست داد آن هم در محیطی که نمیتوانست حرفی بزند لذا با این حال مشاهده می کنیم که چگونه با سخنان گهربارش کاخ ستمگران را لرزاند پس تو نیز همانند او باش و در آخر همسرم همیشه دعایت این باشد که خداوند رزمندگان اسلام را پیروز گرداند و طول عمر برای رهبر عزیزمان عنایت فرماید.

اما شما پدرم: خیلی برای من زحمت کشیدی خداوند انشاءالله به شما توفیق بدهد پدر جان هر چه میتوانی از مردم شفاعت مرا بگیرید از فامیل ها که مرا حلال کنند و هر بدی از من دیده اند ببخشند چون من به آنها نتوانستم خوبی بکنم چون سعادت آنرا پیدا نکرده بودم من برای این به جبهه آمدم که وظیفه الهی است که برای خدا و خلق خدا خدمتی کرده باشم و وظیفه هر مسلمان است که در راه خدا به خلق خدمت کند ممکن است مرگ در حالت عادی و هر موقع که بشود به سراغ انسان بیاید پس چه بهتر که انسان در راه خدا بجنگد و شهید شود.

اما تو پسرم: کمیل و سجاد

شماها انشاءالله که بزرگ شدید افتخار کنید که پدر شما شهید شده است و اگر از شما پرسیدند که پدرتان کو بگویید رفته است تا سر حسین را زیارت کند رفته است تا بلکه بتواند جان ناقابلش را در راه انقلاب بدهد رفته است راه کربلا را باز کند رفته است تا بلکه بتواند با دادن جان ناقابلش خنده بر لبان رهبرش ببیند.

پسرم کمیل و سجاد یک موقع فکر نکنید که شماها یتیم هستید نه یتیم نیستید پدر شماها پیر جماران است امید مستضعفان جهان است هر موقع از شماها پرسیدند پدرت بگو که در جماران است البته او پدر فرزندان شهیدان است پسرم کمیل و سجاد انشاءالله که بتوانید در آینده به اسلام و کشورتان خدمت کنید چون این کشور کشور الهی است پسرم کمیل و سجاد انشاءلله بزرگ شدید از مادرتان خوب نگهداری کنید و نگذارید که او ناراحت باشد و یار و غمخوار او باشید چون او واقعا مادری مهربان و دلسوز است مادری فداکار است مادری ایثارگر است من که به سهم خودم از او شرمنده ام چون نتوانستم به او خدمت کنم انشاالله که خداوند اجرش را میدهد در پایان فرزندانم هر دوی شما را به خداوند متعال میسپارم و هر سه نفر شما را میبوسم و مجددا به خدای بزرگ می سپارم.

و اما برادرنم و خواهرانم از شماها میخواهم نماز و عبادت خود را برپا دارید و در مسجدها و نماز جماعتها و نماز جمعه ها شرکت کرده و مرا حلال کرده و دعا کنید و مرا هم شفاعت کنید وامام و رزمندگان امام را دعا کنید.

محمدحاتم خانی

تصاویر

برچسب

سایر مطالب

پیمایش به بالا