شناسه
نام: محمدرضا
نام خانوادگی: کارور
نام پدر: ابوالقاسم
نام مادر: زینب
تاریخ تولد: ۱۳۳۶/۱۲/۵
محل تولد: فیروزکوه
سن: ۲۶ سال
تحصیلات:
وضعیت تاهل: متاهل، دارای ۱ فرزند
مسئولیت: فرمانده گردان مقداد، مسئولیت طرح و برنامه تیپ ۲۷
تاریخ شهادت: ۱۳۶۲/۱۲/۸
محل شهادت: جزیره مجنون
عملیات: خیبر
مزار: جاویدالاثر – مزار یادبود: بهشت زهرا – قطعه ۲۶، ردیف۷۹، شماره۴۹
سایر اطلاعات: برادر شهید مرتضی کارور
زندگینامه
شهید محمدرضا کارور اسفند ۱۳۳۶، در فیروزکوه چشم به جهان گشود. پدرش ابوالقاسم، نجار بود.
محمدرضا در رشته علوم تجربی درس خواند.
از آنجا که روستای زادگاهش فاقد امکانات تحصیلی و آموزشی بود، بهاتفاق خانواده به شهر ورامین عزیمت کرد. او ایام خود را با کار و تحصیل سپری میکرد، اما از اوضاع اجتماعی پیرامون خود نیز غافل نبود. پس از مدتی محمدرضا بهتنهایی به شهرری هجرت کرد.
در آنجا روزها کار میکرد و شبها در پی دستیابی به اعلامیههای روشنگر حضرت امام خمینی (ره) و تکثیر و پخش آنها تا صبح بیدار میماند. هنگامی که به سن سربازی رسید، عهد بست که به هیچ قیمتی حتی برای یک ساعت به رژیم طاغوت خدمت نکند. بههمین دلیل مجبور به فرار از خانه و کاشانه شد. جرم او علاوه بر فرار از خدمت سربازی، مبارزات سیاسی هم بود. محمدرضا در اغلب صحنههای سرنوشتسازی که سال ۱۳۵۷ در تهران رخ میداد، حضوری فعال داشت و در عین حال با ادامه تحصیل، موفق به اخذ دیپلم ریاضی شد.
پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی و بهدنبال شروع جنگ تحمیلی، به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و در جبهه مسئولیتهای متعددی را عهدهدار شد. از جمله: فرماندهی گردان مقداد، مسئولیت طرح و برنامه تیپ ۲۷ حضرت محمد رسولالله(ص). عزیمت به لبنان بههمراه شهید همت و حاج احمد متوسلیان و فرماندهی گردان مالک نیز از دیگر فعالیتهای او بود.
سال۱۳۶۰ ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد.
سرانجام پس از رشادتها و حماسهآفرینیهای بسیار در همان ماه تولدش یعنی اسفندماه سال ۱۳۶۲ هجری شمسی در سن بیست و شش سالگی، طی عملیات خیبر به شهادت رسید و پیکر پاکش هنوز میهمان جزیره مجنون است.
وصیتنامه
ما اگر خودمان را مسلمان می دانیم و قرآن را کتاب خود قرار داده ایم و عمل به آنرا لازمه زندگی و رسیدن به سعادت می دانیم جز این نخواهد بودکه رنج ها باید کشید،گذشت ها کرد،زخم ها خورد و جانها داد…..
….پس ای عزیزان دست از اسلام برندارید و به آن وابسته تر گردید که سعادت دنیا وآخرت در این است.
میخواهم به شما پدر و مادر و….. درد دل کنم، به امید آنکه روزی از سنگینی مسئولیتی که بر دوشم انباشته شده برداشته باشم و با امیدی بیشتر از لطف و رحمت حق تعالی در پیشگاهش و در عدالتگاهش حاضر شوم.
آن عدالتگاهی که ناچیزترین اعمال نیک و بد انسان این موجود خاکی به حساب خواهد آمد. بدین صورت آیا سزاوار است که بنشینیم و سکوت را مهری بر دهان نمائیم و از اعمال خود غافل شده برای شاهی خود به هر سو قدم برداریم
مگر نه اینکه درد ما درد اسلام و غم ما غم اسلام است و مرحمش اجرای احکام آن. ما اگر خود را مسلمان میدانیم و قرآن را کتاب خود قرار دادهایم و عمل به آن را رأس امور زندگی قرار دادهایم.
رسیدن به سعادت جز این نخواهد بود که باید رنجها کشید گذشتها کرد براستی اگر ما امید به عفو و رحمت الهی نداشته باشیم چه کنیم،
آیا میتوانیم خجل و سرافکنده در پیشگاهش حضور یابیم و بگوئیم که ما از بندگان توئیم . آیا میتوانیم بر گناهانی که در این دنیا مرتکب شدهایم سرپوش گذاریم و یاری خواهیم که در آنجا نیز باز ستارالعیوب باشد….
ای عزیزان دست از اسلام برندارید و به آن وابستهتر گردید. از آنچه که شما را به راهی جز راه حق سوق میدهد دوری نمایئد.
راه تقواپیشگان را پیشه کنید و از آنچه که خدا روزی شما کرده، صدقه دهید. انفاق و احسان کنید.
تو ای شریک زندگی و غم و شادیم مبادا پس از مرگم غمناک باشی و دلسرد گردی. بدان که خدا با توست رنجها و مشکلاتی که در راه او متحمل میشوی در عدالتگاهش بیحساب نخواهد ماند.
در هر سال پیشه کنند تقوی را، تقوی را، تقوی را
محمدرضا کارور ۱۳۶۱/۸/۱۴