شهید عمران پستی

شناسه

نام: عمران(عبدالله)
نام خانوادگی: پستی هشتجین
نام پدر: محمدعلی
نام مادر: معشوقه
تاریخ تولد: ۱۳۳۸/۹/۱۹
محل تولد: اردبیل، خلخال، روستای هشتجین
تحصیلات: حزوی
وضعیت تاهل: متاهل
تاریخ شهادت:۱۳۶۲/۱۲/۹
محل شهادت: طلائیه
عملیات: خیبر
مسئولیت: فرمانده گردان حبیب بن مظاهر لشکر ۲۷
مزار: جاویدالاثر

زندگینامه

شهید عمران پستی نوزدهم آذر سال ۱۳۳۸ در شهر اردبیل پا به عرصه وجود نهاد. پدرش محمدعلی کشاورز بود.

عمران دوره ابتدایی و راهنمایی را در مدرسه هشتچین در زادگاهش به پایان رساند و به عنوان شاگرد ممتاز برای ادامه تحصیل از طرف دولت به شهر اردبیل رفت. دوره متوسطه را طی سالهای ۱۳۵۵-۱۳۵۲ در دبیرستان شاه عباس اردبیل به پایان برد و در رشته ریاضی دیپلم گرفت. او در کنار تحصیل در هر فرصت پیش آمده به کمک خانواده میرفت.

عمران پس از اخذ دیپلم در سال ۱۳۵۵ در رشته جامعه شناسی دانشگاه تهران پذیرفته شد و به تحصیل پرداخت. با اوج گیری انقلاب اسلامی عمران نیز به فعالیتهای سیاسی و مذهبی در دانشگاه روی آورد و در خوابگاه جلسات درس اخلاق و قرآن و سخنرانی علیه رژیم پهلوی محمدرضاشاه برپا می کرد. او سر دسته و رهبر تمام راهپیمایی های این شهر بود.

پس از پیروزی انقلاب و تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به این نهاد پیوست و در تهران، واحد گزینش مشغول به کار شد و هم زمان در تشکیل جهاد سازندگی خلخال به ایفای نقش پرداخت .

با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران سعی بسیار کرد که در جبهه حضور یابد ولی مانع میشدند. سرانجام با تهدید به استعفا و اصرار بسیار با اعزام وی به جبهه موافقت شد. مدتی معاون گروهانی از گردان جعفر طیار بود و در عملیاتهای والفجر مقدماتی والفجر ا و والفجر ۴ شرکت کرد. عمران در جمع نیروهایش و سایر رزمندگان به فرمانده عبدالله» معروف بود.

عمران با این اعتقاد که اگر بعد از ازدواج به شهادت برسد اجرش بیشتر خواهد بود با خانم اکرم جندقی زاده، ازدواج کرد. خطبه عقد آنها توسط آیت الله خامنه ای رئیس جمهور وقت در تاریخ ۱۳۶۲٫۶٫۱۸ خوانده شد و او فردای روز عقد به جبهه رفت و دو ماه در جبهه ماند.

پس از اینکه در عملیات والفجر ۴ مجروح شد مدتی را برای مداوا در منزل بود و در دوازدهم بهمن ماه ۱۳۶۲ سالروز ورود امام خمینی به ایران زندگی مشترک خود را آغاز کرد اما در حالی که هنوز نه روز از زندگی مشترک با همسرش نگذشته و به طور کامل بهبود نیافته بود از نزدیک بودن آغاز عملیات آگاه شد و بار دیگر برای فرماندهی گردان حبیب ابن مظاهر در عملیات خیبر به سوی جبهه شتافت.

در عملیات خیبر در تاریخ ۱۳۶۲٫۱۲٫۹ گردان حبیب ابن مظاهر تحت فرماندهی عمران در منطقه عملیاتی طلائیه به محاصره دشمن افتاد و هلیکوپترهای دشمن روی پل طلائیه رزمندگان را به رگبار بستند. عمران پستی مورد اصابت گلوله های دشمن قرار گرفت ولی با وجود جراحت، نیروهایش را به پیشروی فراخواند و به معاونش دستور حرکت داد. گردان به پیشروی ادامه داد ولی پس از چند ساعت که مجبور به عقب نشینی شد اثری از فرمانده عمران به دست نیامد. او از آن زمان تاکنون مفقود الاثر است.

وصیتنامه

در ابتدای سخن حق آن است که نسبت به خود حق ادای وظیفه شود و به آن توصیه گردد چون تا روشن نشود حق چیست و کدام است هر تکلیفی که برای انسان معین شود در نزد او ضامن اجرایی برایش نیست و در مسیر زندگی او که دزدان طریقت در کمین نشسته اند و در درون و برون او حضور دارند دست به دست هم داده در پی اسارت او هستند و همه غل و زنجیر به دستانی هستند که می خواهند در حوزه خود برپا و گردن او افکنند و غالباً دوست صفتانی که رشته ها بر گردنش افکنده و آنجا که خاطر خواهشان هست بکشند . این توصیه های بدون شناخت حق نوری بر این تاریکیها نمی باشد و مقصدی را روشن نمی کند و قدمی بر روی خود محکم نمی سازد . این تبلیغ برای نجات خاص بدون ادراک رابطه بین شناخت حق و تکالیف انسان و نجات حقیقی او سر سنگ کوفتن است و تیری در تاریکی افکندن چون توصیه به نجات خاصی قبل از توافق سر شناخت حاصله از واقعیت موجود برای کسانی که توافقی با هم ندارند از نظر طرفین عین دعوت همدیگر به هلاک است. پس ما با هیچ کسی سر این که تکالیف انسان چه باشد بحثی نداریم مگر این که سر نجات حقیقی باور شده است که ضامن اجرایی تکالیف است البته سر نجات حقیقی هم به توافق نخواهیم رسید مگر اینکه شناخت واحدی یا هماهنگی از واقعیت و هستی و آنچه هماهنگی از واقعیت و هستی و آنچه که به ما مربوط می شود و با سرنوشت ما گره خورده داشته باشیم .

هیچ انسانی خود را به هلاکتی که به عنوان هلاکت باور داشته باشد نمی اندازد مگر اینکه هلاکتی برای انسان به عنوان نجات باور شده باشد حتی کسی که خود کشی میکند نجات خود را در انتها می بیند و زنده ماندن در وضع خودش را هلاکت می پندارد . انسان اگر در جایی یا در عملی احتمال خطر بدهد از سوی آن می گریزد مگر به خاطر گریز از خطر بزرگتر و دست یابی به نجاتی که در گرو انداختن خود بدان خطر است باشد . از این نکته که انسان موجودی مکلف و نجات طلب و واقعیت گر است یعنی هر کاری که به اختیار میکند چنان است که می شود بر آن کار ارزش گذاری کرد و باید و نبایدهای اخلاقی در مورد آنها بکار برد و در هر تکلیفی از بایدها و نبایدها که اطاعت می کند چشمش را به نجات خود دوخته است و محال است که رضایت به هلاکت خویش دهد انسان واقعیت گراست از آن نظر که هیچ کسی برای او وارونه و دروغ جلوه دهند او حق و حقیقت را می طلبد خصوصا اگر آن واقعیت گر به سرنوشت او خورده باشد و نجات او را تهدید بکند، مثل اینکه آدم در شب عملیات با اصرار تمام و دقت فراوان و تلاش زیادی می خواهد بفهمد که کمین تامین و میادین مین دشمن در چه مواضعی است و با چه استعدادی و از چه نوعی تا بهترین شیوه مقابله را انتخاب کند و به دام خطرش نیفتد.

او فرار را انتخاب نمی کند چون نجات حقیقی خود را در گرو انداختن خویش به دام این کمینها و میادین مین و زدودن بر قلب پایگاه ها و خط دفاعی دشمن می بیند. از ملاحظه نکات فوق میشود ادعا کرد که میزان باور هر کسی از کیفیت و نوع اعمالش پیداست اگر کسی نجاتی را تبلیغ می کند ولی تکالیفی که از زندگیش انجام می دهد رساننده او بدان نجات نیست . از دو حال خارج نیست یا جاهل و غافل از حاصل تکالیفش میباشد یا خودش آن نجاتی را که تبلیغ می کند به عنوان نجات باور ندارد یعنی درست به میزانی که در عمل برای وصال نجات مورد تبلیغش میکوشد و خود را کنترل می کند به همان میزان واقعیاتی را که ادعا می کند باور کرده و نجات خود را در محدوده آنها میبیند باور نموده است. پس این طور نباشد که ما ها نیز بر سر راه اسلام بایستیم و نجات ها و هلاکتهای اسلام را معرفی کنیم ولی عملکردمان نشان از باورهای دیگر بدهند چون اگر واقعا باور کرده باشیم مسلماً نجات هایش را بر می گزینیم و محال است قدم در راه هلاک تنهایش بگذاریم. البته هیچکس نجات حقیقی را درک نخواهد کرد مگر علم درست و مطابق با واقعیتی از عالم هستی و حقایق آن و مبدا و معاد آن و قوانین عمومی حقیقی حاکم بر آن کسب کرده باشد…..

تصاویر

برچسب

سایر مطالب

پیمایش به بالا