شهید عبدالحمید انشایی

شناسه

نام: عبدالحمید
نام خانوادگی: انشایی
نام پدر: برومند
نام مادر:
تاریخ تولد: ۱۳۳۶/۴/۱۴
محل تولد: فسا
سن: ۲۴ سال
تحصیلات: کارشناسی از دانشکده آمار و اقتصاد دانشگاه اصفهان
وضعیت تاهل:
تاریخ شهادت: ۱۳۶۰/۱۰/۱۵
محل شهادت: گیلان غرب
عملیات شهادت: آزادسازی شیاکوه
مزار:

زندگینامه

 در چهاردهم تیر ماه ۱۳۳۶، در شهر فسا، در خانواده ‘انشایی’ کودکی به دنیا آمد که او را عبدالحمید نامیدند. خانواده انشایی خانواده ای بود که شاید از نظر مالی در سطح بالایی قرار نداشت اما از لحاظ معنوی دارای کمالات زیادی بود.

عبدالحمید با همین روحیه آشنا شد و دوران کودکی خود را در خانه یک روحانی با ایمان (پدربزرگش مرحوم شیخ احمد علی انشایی) سپری کرد.

وی با توجه به علاقه ای که نسبت به کسب علم داشت بسرعت توانست تحصیلات ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان را در شهرستان فسا به پایان رساند.

پس از گذراندن دوران متوسطه و اخذ دیپلم ریاضی از دبیرستان حکمت (آیت الله سعیدی) فسا، در سال ۱۳۵۵ وارد مدرسه عالی مدیریت و حسابداری(کوروش) اصفهان شد و پس از طی یک سال از طرف دانشگاه اصفهان به عنوان دانشجو ، وارد دانشکده آمار و اقتصاد شد. این دوران هم زمان بود با اوج گیری تظاهرات مردم علیه رژیم ستم شاهی و وی نیز همراه دیگر دانشجویان در تجمعات و پخش اعلامیه ها شرکت داشت ، بارها مورد آزار و اذیت رژیم قرار گرفته بود.

پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی به صورت رسمی عضو دانشجویان پیرو خط امام شد و در ششم خرداد ماه ۵۹ با اخذ گواهینامه کارشناسی از دانشکده کار و اقتصاد دانشگاه اصفهان فارغ التحصیل شد.

در دوران جنگ، راهی سربازخانه شد و در مرکز پیاده شیراز مشغول به خدمت شد، پس از طی دوره آموزشی به درجه ستوان دومی وظیفه نائل شده و به گردان۱۹۱رزمی مرکز پیاده اختصاص یافت. آتش جنگ، خوزستان را فرا گرفته بود و سقوط خرمشهر نیز اعلام شده بود براین اساس به اتفاق واحد مربوطه اش از شیراز به خوزستان (شهرهای ماهشهر و شادگان) برای جنگ عزیمت کرد. وی مدت سه ماه را در خوزستان بود و پس از مدتی به کردستان (سقز) اعزام و برای انجام مأموریت ، مبارزه و پاکسازی گروهک های مختلف (منافقین) و افراد ضدانقلاب که در کردستان بودند وارد میدان جنگ و مبارزه شد.

پس از شش ماه از سقز به زادگاهش بازگشت. بعد از مدتی مجدداً به همراه یگان (گردان ۱۹۱ رزمی) به جبهه گیلان غرب حرکت کرد. دشمن با تسلط بر ارتفاعات اطراف شهر توانسته بود تا فشار زیادی را بر رزمندگان اسلام تحمیل کند.

از اوایل مهر ماه ۱۳۶۰ نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران به دنبال طرح ریزی عملیاتی بود که بتواند ارتفاعات مشرف به شهر و مناطق حساس را از لوث دشمنان پاک سازی کند که یکی از این ارتفاعات ‘شیاکوه’ بود.

طرح عملیات توسط تیپ ۵۸ ذوالفقار با عنوان طرح ذوالفقار تهیه شد. برای اولین بار در منطقه غرب ، هدف در عمق ۱۰ کیلومتری پشت دشمن انتخاب شد، زمان حماسه فرا رسیده بود.

۲۰ آذر ماه زمان مناسبی برای اجرای عملیات بود. عملیات مطلع الفجر در روز مقرر در مناطق شیاکوه، چرمیان، تنگ قاسم آباد و دشت گیلان غرب با هدایت قرارگاه مقدم نیروی زمینی با رمز یا مهدی ادرکنی (عج) آغاز شد.

‘عبدالحمید’ دیدبان شیاکوه بود. جایی که برای آزادی اش ایثارها شده، تمام حرکات دشمن را زیر نظر داشت . منطقه شیاکوه ارتفاعاتی در منطقه مرزی است که تسلط بر آن برای دو طرف درگیر در جنگ حائز اهمیت بود.

عبدالحمید گرای دشمن را به توپخانه ارسال می کرد و با بیسیم موقعیت دشمن را اطلاع می داد و توپخانه نیز انجام وظیفه می کرد. در مدتی که در گیلان غرب حضور داشت دو نامه به خانواده نوشت، در هرکدام مقداری پول از حقوق سربازی خود گذاشت و سفارش کرد که به فقرای محل بدهند.

آتش سنگین دشمن عرصه را بر نیروهای ایرانی تنگ کرده بود و در بیسیم شنیده می شد که دیگر نمی توان ارتفاعات را حفظ کرد، همه رفته اند به دیدار محبوب، عبدالحمید نیز منتظر است، منتظر لحظه وصال، ولی هنوز حماسه به پایان نرسیده است.

حلقه محاصره دشمن تنگ تر شده است. گرای ستون های دشمن در حال ارسال است. دستور رسیده که برگرد، ولی او می ماند. عبدالحمید زخمی شده اما هنوز جان دارد، سخت است اما برای دفاع اندک نیرویی مانده، باید استفاده کند، او بر روی شیاکوه ایستاده است، گرای دشمن هنوز ارسال می شود، همرزم او می گوید: فهمیدم که گرایی که می دهد همانجایی است که خودش ایستاده. پرسیدم، این محل دیدبانی خودت است، پاسخ داد دیگر نیست دشمن به آن رسیده، بزنید.

در لحظات آخر ناگهان بیسیم به صدا در می آید، بله صدای عبدالحمید است: « از قول من به امام و مادرم بگویید شیاکوه لرزید ولی انشایی نلرزید»، دیگر صدا قطع شد. فرمانده پشت بیسیم صدا زد: انشایی، انشایی، جواب بده ! اما دیگر صدایی نیامد و ۱۵ دی ماه ۱۳۶۰ شد روز شهادت وی .

پیکر پاک شهید انشایی پس از ماه ها ماندن در منطقه شیاکوه به جمع یاران خود پیوست و در جوار آنان آرمید.

سالها بعد ناو سروان مسعود انشایی برادر عبدالحمید نیز راه را ادامه داد و در سال ۱۳۶۷ در نبرد ناوچه جوشن توسط هواپیماهای شیطان بزرگ به شهادت رسید.

وصیتنامه

بسمه تعالى

خدمت خانواده سلام عرض مى کنم امیدوارم که به سلامت باشید. از حال ما بخواهید بحمدلله خوبیم و دشمن زبون در حال نابودى است. امروز زمان آن رسیده که مسلمان به عهد خود وفا کند و با توکل به خدا بر دشمن اسلام و محرومان جهان بتازند. نصر من الله و فتح قریب، نبرد ما نبرد اسلام با جنود شیطان است و عزت و عظمت مسلمانان بستگى به صبر و مقاومت ما دارد. به یارى خدا خواهیم ایستاد تا تاریخ فردا به نیکى از ما یاد کند و خداى عالم از ما راضی باشد. خدایا! ما را یارى‌ فرما و گام هایمان را در ره خود استوار گردان.

خانواده عزیزم! زمان کوتاه است و مسئولیت سنگین، از من راضى باشید و ببخشید و برایم نماز برپا دارید و روزه بگیرید هر چه توان دارید تا خدا به همه مان اجر فرماید. شیطان همیشه در کمین است و آن چنان نافذ که احساس نمى کنید. از خدا مى خواهم که من و همه شما را در پناه خود از شر شیطان نگاه دارد تا راه درست را انتخاب کنیم و در مسیر فطرت الهى حرکت نماییم. اماممان که امید محرومان است یارى کنیم و شکر نعمت خدا را به جاى آوریم تا دچار غضب الهى نشویم.

به خواهرانم که مهربانند و برادرانم نیز سلام مى رسانم و توفیقشان را از خداوند خواستارم. خداوند همه مسلمانان را پیروز و با عزت گرداند تا پرچم یکتاپرستى و لا اله الا الله در جهان بر افراشته گردد.

قربان شما، والسلام

۱۳۶۰/۱۰/۰۹ گیلان غرب

تصاویر

برچسب

سایر مطالب

پیمایش به بالا