شهید داریوش ریزوندی

شناسه

نام: داریوش
نام خانوادگی: ریزوندی
نام پدر: ویسمراد
نام مادر: زهرا
تاریخ تولد: ۱۳۳۶/۶/۱
محل تولد: کرمانشاه، اسلام آباد
تحصیلات:
وضعیت تاهل:
تاریخ شهادت:۱۳۶۱/۷/۱۰
محل شهادت: سومار
عملیات:
مزار:

زندگینامه

شهید داریوش ریزوندی در سال ۱۳۳۶ در اسلام آباد غرب کرمانشاه متولد شد.

وی از کودکی به ورزش علاقه مند بود و همزمان با تحصیل به ورزش کشتی نیز می پرداخت تا جایی که قهرمانی در مسابقات کشتی دانش آموزی جز اولین افتخارات ورزشی او بود.

داریوش در سالهای ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ با آغاز اعتراضات مردمی علیه شاه به صف انقلابیون پیوست و در سازماندهی نیروهای انقلابی شهرشان برای مبارزه نقش فعالی داشت. پیاده کردن نوارهای سخنرانی امام خمینی الله و تکثیر و پخش اعلامیه از کارهایی بود که در دوران مبارزه پیوسته انجام می داد. همزمان در مسابقات کشتی شرکت می کرد و قهرمان می شد.

پس از گرفتن دیپلم و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، داریوش معلم ابتدایی کودکان روستاهای کوزران شد.

او از بنیانگذاران اصلی کمیته سپاه بسیج و جهاد سازندگی در شهر اسلام آباد غرب بود و ضربات کاری بر پیکر ضد انقلاب در غرب وارد کرد طوری که دشمن برای سر او جایزه گذاشته بود. پس از مدتی در کمین ضد انقلاب به اسارت درآمد ولی در حین انتقال به کمک رزمندگان اسلام آباد غرب آزاد شد.

با آغاز جنگ تحمیلی به سپاهیان اسلام پیوست و در مناطق عملیاتی غرب ایران مشغول نبرد شد تا اینکه پس از مدتی از غرب به جنوب آمده و با عضویت در تیپ ۲۷ محمد رسول الله ﷺ، در عملیات الی بیت المقدس شرکت کرد و در آزادسازی خرمشهر نقش آفرینی کرد. پس از عملیات رمضان از سوی فرمانده لشکر ۲۷ شهید همت به فرماندهی گردان مالک اشتر منصوب شد و پس از آن نیز در عملیات مسلم بن عقیل، فرماندهی گردان مالک اشتر تیپ محمد رسول الله را بر عهده داشت تا اینکه در دهم مهرماه ۱۳۶۱ در عملیات مسلم بن عقیل و در منطقه ی سومار نزدیک پاسگاه عراق با ترکش خمپاره به فیض شهادت رسید.

وصیتنامه

به نام خدا به نام او که همه چیزم از اوست. به نام او که زندگی ام در جهت اوست. به نام او که زنده به اویم زندگی ام به خاطر اوست. بودنم از اوست جانم از اوست، معشوقم اوست مقصودم اوست مرادم اوست و امیدم اوست. احساسش می کنم ذره ذره وجودم و با تمام سلول هایم …… از شما خانواده ام میخواهم و به شما وصیت می کنم که با شنیدن خبر شهادت من به دوستان و آشنایان تبریک بگویید. به آنها بگویید که جان من هدیه ای برای امام امت خمینی بت شکن و راه خداست. بگویید فقط برای خداوند متعال و برای دین اسلام به جهاد رفته و شربت شهادت نوشیده است. امیدوارم که به من هیچ وقت ناکام نگویید چون در نهایت کامم را گرفتم که بهترین نعمت هاست. امروز من در راه جاودانه ای گام نهاده ام که انتهای آن حکومت مستضعفان بر جهان است. راه و حرکت ما از امروز و یا چند روز پیش آغاز نشده بلکه از اول تاریخ و داستان هابیل و قابیل شروع شده و با پایان جنگ اتمام نمی گیرد بلکه تا ظهور حضرت حجت ادامه خواهد داشت. به شما وصیت می کنم که بعد از شهادت من سیاه نپوشید و گریه نکنید. چون شب دامادیم است. خوب میدانید که قلب و روحم همیشه پیش معبودی بود که از همه کس به ما نزدیک تر است.

شهادت آرزوی من بود و اکنون که به آرزو و محبوبم رسیده ام می خواهم شاد باشید و نقل و شیرینی بدهید افتخار کنید که برای اسلام و به فرمان مردی به جهاد رفتم که به حق نائب مهدی است و برای حق و حقیقت و دفاع از ناموس و اسلام با کفر و الحاد به مبارزه برخاستم از خواهرم میخواهم که حجاب را کامل حفظ کند و زینب زمان باشد و در راه خدا مبارزه کند. در پایان از شما می خواهم اگر جسمم برگشت در قبر چشمانم را باز بگذارید تا کور دلان بدانند که کورکورانه به این راه نرفتم دستانم را باز بگذارید تا راحت طلبان و دنیا پرستان ببینند که چیزی با خود به آن دنیا نمی برم و مشتانم را گره کنید تا ملحدان و منافقان بدانند که حتی جسم بی جانم نیز نخواهد گذاشت حتی لحظه ای آرامش به خود ببینند. احساس می کنم ولی بیانش نمی توان کرد ای همه چیز به یادت هستم. بیادم باش که بی تو هیچ و پوچ خواهم بود. خدایا سپاسم را بپذیر، خدایا بهترین لذت های دنیایی و آخرت را به من عطا کن و آن را لذت بهترین که می دهی در عبادت کردن تو قرار ده خدایا تو جانم دادی و جانم خواهی گرفت مرا در آن صراطی گذار که هیچ گاه در لحظه ی جان دادن غفلت نخورم خدایا به من نعمت ها دادی که نه قدرش دانستم و نه لیاقتش. سپس مرا زبانی ده که تو را بهتر درک کنم و حافظه ای که همیشه بهتر در نظر گیرم و ذهنی ده که تو را دائم در ذهنم بگیرم و به من بینایی ده که تو را همیشه بهتر ببینم به من حسی ده که تو را همیشه احساس کنم خدایا آنی به من عطا کن که با داشتنش تو را بهتر درک کنم.

تصاویر

برچسب

سایر مطالب

پیمایش به بالا