شهید حمیدرضا بنده پی

شناسه

نام: حمیدرضا
نام خانوادگی: بنده پی
نام پدر: محمود
نام مادر: فاطمه
تاریخ تولد: ۱۳۴۴/۵/۲۱
محل تولد: شمیرانات تهران
سن: ۲۸ سال
تحصیلات: دیپلم تجربی
وضعیت تأهل: متاهل – دارای ۱ فرزند
محل مجروحیت: گیلانغرب
مسئولیت:
تاریخ شهادت: ۱۳۷۲/۱/۱۱
نحوۀ شهادت: جانباز شهید دفاع مقدس
محل شهادت: تهران
مزار: تهران، بهشت زهرا(س)، قطعه۴۴ ردیف۱۰۵ شماره۲۲

زندگینامه

شهید حمیدرضا بنده پی سال ۱۳۴۴، در شمیرانات چشم به جهان گشود. پدرش محمود، در شرکت واحد کار میکرد. حمیدرضا تا چهارم متوسطه در رشته علوم تجربی درس خواند. ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد. وی که به عنوان پاسدار کمیته انقلاب اسلامی در جبهه حضور یافته بود، در گیلانغرب بر اثر بمباران شیمیایی و اصابت ترکش به صورت و پا مجروح شد و مدال پر افتخار جانبازی را به گردن آویخت تا سرانجام فروردین ۱۳۷۲، در تهران بر اثر عوارض ناشی از مجروحیت به شهادت رسید.

وصیتنامه

بسم الله الرحمن الرحیم

الذین امنوا و هاجروا و جاهدو فی سبیل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجه عندا…

گل اشکم شبی وامی‌شد ای کاش

همه دردم مدارا می‌شد ای کاش

به هر کس قسمتی دادی خدایا

شهادت قسمت ما می‌شد ای کاش

از آنجا که مرگ حق است بارها از خدای خود خواسته‌ام مرا طوری نزد خود ببرد که وقتی در عالم قبر مرا می‌گذارند، بدنم در عشق به معشوق خود تکه‌تکه و خون‌آلود باشد و با لبانی خندان و بشاش خدای خود ار ملاقات کنم

من دوست دارم قبل از اینکه مرا در خانه قبرم بگذارند برایم روضه حضرت زهرا(س) را بخوانند و با دستشان چند سیلی به صورتم بزنند تا صورتم نیلی شود تا اگر مولایم را ملاقات کردم به او بگویم که من نیز کشته راه همسرت فاطمه(س) هستم.

خدایا روسیاهم و گنهکار و نمی‌دانم که آیا بنده بیچاره و گنهکار را خریداری می‌کنی یا خیر، چون من آمده‌ام با تو معامله کنم و خریدارم تو باشی.

بارالها هر وقت دلم از غصه تنگ می‌آید و می‌شکند دعایی که در خاطرم می‌آید و بر زبانم جاری می‌گردد، ذکر اللهم عجل لولیک الفرج، اللهم الرزقنی توفیق الشهاده، می باشد و همیشه منتظرم که دوستان و رفقای شهیدم نیز برایم آمین بگویند.

خدایا من روسیاه در هنگام شهادت که اگر لیاقتش را پیدا کردم به اینگونه که می‌گویم به فیض عظمای شهادت نائل بگردم، دوست دارم لبهایم از تشنگی و عطش خشکیده شود و ترک بخورد تا اگر مولایم و سرورم حسین بن علی (ع) راملاقات کردم، بگویم آقاجانم دوست داشتم تا با لب تشنه شهید شوم و شما را اینگونه ملاقات کنم چون خجالت می کشم که من سیراب از دنیا رخت بربندم و علی اصغر (ع) تشنه شهید شود.

خدایا! آرزوی من ورود به بهشت نیست که اینگونه با تو معبودم صحبت می‌کنم بلکه تنها نیتم فقط قرب و رضای توست و دوست دارم که تو ای یگانه خالقم از من راضی باشی و مرا به عنوان بنده خود بخوانی و مرا به سوی خود دعوت کنی.

خدایا! عشق رسیدن به تو مرا دیوانه کرده است و نمی‌دانم که چکار کنم، هیچ چیز مرا سیراب نمی‌کند و روز به روز عطش رسیدن به تو مرا از خود بی‌خود کرده است و اگر می‌توانستم به جایی پناه می‌بردم که تنها می‌بودم و آنقدر التماست می‌کردم تا مرا نزد خود ببری.

بارالها! تفسیر عشق بین من و تو فقط با رسیدن به تو میسر خواهد شد و هیچ فکری و زبانی قدرت فکر کردن و به زبان آوردن و حتی نوشتن این تفسیر را نتواند.

در آخر به خانواده‌ام و دوستان و آشنایان وصیت می‌کنم که پیرو محض ولایت فقیه باشید تا هم در این دنیا و هم در آن دنیا سعادتمند شوید. برای شفای مرضای اسلام دعا کنید علی الخصوص جانبازان انقلاب، و این امانت سنگین را که همان انقلاب اسلامی است، حافظ باشید تا در روز قیامت شرمنده خدا و ائمه(علیهم السلام) و شهدا نباشید.

تصاویر

برچسب

سایر مطالب

پیمایش به بالا