شناسه
نام: بهروز
نام خانوادگی: پازوکی
نام پدر: مصطفی
نام مادر:
تاریخ تولد: ۱۳۳۹/۳/۴
محل تولد: لار- کمردشت
سن: ۲۸ سال
تحصیلات:
وضعیت تاهل:
مسئولیت: فرمانده گردان حمزه
شغل: معلم
تاریخ شهادت: ۱۳۶۷/۵/۶
محل شهادت: اسلام آباد غرب
نحوۀ شهادت: اصابت ترکش توسط منافقین(عملیات مرصاد)
مزار: ده امام شهرستان پاکدشت
سایر اطلاعات: برادر شهید اسدالله پازوکی
زندگینامه
شهید بهروز پازوکی معلمی ساده در شهر پاکدشت بود.
با شروع جنگ، خیلی زود در جبههها حاضر شد. برادرانش نیز در جبهه حضور داشتند و پا به پای دیگر رزمندگان در عملیاتهای مختلف میجنگیدند. برادرش اسدالله جانشین لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) و مسئول آموزش نظامی این لشکر بود و پس از سالها حضور در جبهه در عملیات والفجر ۸ در منطقه عملیاتی فاو به شهادت رسید. شهید اسدالله پازوکی فرمانده گردان حمزه بود و بهروز پنج سال در جبهه در گردان برادرش خدمت کرد. سه بار مجروح شد و بار آخر یکی از پاهایش بد جوری شکستگی پیدا کرده بود طوری که میخواستند آن را قطع کنند، اما با مخالفت پدر روبهرو شدند. پدرش با اطمینان میگفت گچ بگیرید انشاءالله خوب میشود و بر خلاف نظر همگان خوب هم شد. بهروز با پای شکسته در مراسم تدفین برادر حاضر شد و سخنرانی غرایی کرد. پدرش حاج مصطفی نیز در جبهه حضور داشت و جانباز شیمیایی شده بود. حاج مصطفی مدتهای مدیدی را در جبههها گذراند و در بمباران «شلمچه» توسط بعثیها حین عملیات کربلای ۵ شیمیایی شد، پس از آن نیز دست از حضور در جبههها برنداشت و تا پایان جنگ در منطقه ماند.
وقتی امام خمینی (ره) قرارداد ۵۹۸ را امضا و جنگ را تمام شده اعلام کرد، بهروز نمیتوانست بپذیرد که جنگ تمام شده، اما او به درجه رفیع شهادت نرسیده است. فقط اشک میریخت و سرش را به دیوار میزد که چرا اسدالله رفته و او مانده است. یعنی او لیاقت شهادت را نداشت؟ هیچکس نمیدانست چند روز دیگر آوردگاه دیگری در پیش است و بهروز در آن مزد سالها مجاهدتش را میگیرد.
منافقین با حمایت ارتش بعث عراق حملهای همه جانبه را به سمت مرزهای غربی کشور آغاز کردند. دوباره فراخوان حضور رزمندگان در مناطق عملیاتی زده شد و بهروز پازوکی با اینکه در پایش پلاتین بود، عصا به دست خودش را جلوتر از همه به جبهه رساند. او این بار مشتاقتر از همیشه در جبهه حاضر شد. خیلی سریع برای شناسایی عازم شد و از بین افرادی که در آن عملیات شرکت داشتند مقام اولین شهید عملیات مرصاد را به خود اختصاص داد. این معلم شجاع ششم مرداد ۱۳۶۷، در اسلامآباد غرب توسط نیروهای سازمان مجاهدان خلق (منافقین) بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید.
وصیتنامه
ببینیم در چه زمان و موقعیتی قرار گرفته ایم که امام عزیز می فرماید اگر یک خانواده هم بماند، جنگ را ادامه میدهیم. آیا امروز در ممالک اسلامی دین رسول خدا را به فساد و تباهی نکشیده اند و جامعه اسلامی را با معیارها و ارزشهایی که رنگ اسلام هم ندارند در قالب اسلامی به خورد مسلمانها نمیدهند. آیا امروز در جهان کنونی حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال روا نداشته اند؟ آیا یزیدیان زمان بیعت گرفتن از حسینیان، آنها را زیر فشار زور قرار نداده اند؟ ببینید که استکبار جهانی و کفار و مشرکین و منافقین چگونه پنجه خون آشام خود را به جوامع مسلمین فرو نموده و تمامی سرمایه های آنها را به غارت می برند. ای کاش به همین اکتفا میکردند. امروز در میان انبوه مسلمین، مسلمانان را می کشند و فرزندان آنها را به اسارت می برند و به نوامیس مسلمین تعدی میکنند و برای غارت آنها تفرقه افکنی می نمایند. مگر در زمان یزید چه میکردند؟ به امام حسین گفتند بیعت کن با ما و هرچه میخواهی در اختیارت میگذاریم. به جامعه کاری نداشته باش. بگذار ما مسلمین را غارت کنیم. اگر چنین نکنی از تو به زور بیعت میگیریم.
و ببینیم که امام(ع) در میان اینهمه مشکلات چه راهی را برگزید و چگونه این شعار را زنده نگه داشت که: مرگ باعزت به مراتب بالاتر از زندگی با ذلت است و برای اصلاح دین جدش حرکت نمود و چه زیبا خط سرخ شهادت و قیام برای خدا را ترسیم نمود که تا دنیا دنیاست، باقی خواهد ماند.
امام هم هدفشان احیای دین جدش رسول خداست. ببینید که چگونه امروز استکبار جهانی دست در دست هم نهاده و به کشور اسلامی ما از هر طرف هجوم آورده اند.
امروز باید مسلمین به پا خیزند و از شرافت اسلامی خود دفاع کنند و صدای هل من ناصر ینصرنی امام حسین را که از گلوی رهبر اسلامی ما برخاسته به بیعت از امام خود پاسخ دهند.