شهید ابراهیم علی معصومی

شناسه

نام: ابراهیم
نام خانوادگی: علی معصومی
نام پدر: اسدالله
نام مادر: فاطمه
تاریخ تولد: ۱۳۳۷/۱۰/۲
محل تولد: همدان، شاهنجرین
سن: ۲۵ سال
تحصیلات:
وضعیت تاهل:
مسئولیت: فرمانده گردان
شغل:
تاریخ شهادت: ۱۳۶۳/۸/۲۰
محل شهادت: والفجر۴
نحوۀ شهادت: دفاع مقدس
مزار: تهران، بهشت زهرا(س) (قطعه۲۹ ردیف۹ شماره۱)

زندگینامه

شهید ابراهیم علی معصومی در بیست و هفتم شهریور سال ۱۳۳۷ در همدان دیده به جهان گشود. وی تا پایان مقطع سوم راهنمایی درس خواند.

سال ۱۳۵۸ ازدواج کرد و صاحب دو پسر و یک دختر شد.

با پیروزی انقلاب اسلامی، در سال ۱۳۵۹ به عضویت رسمی سپاه پاسداران همدان درآمد و در شروع جنگ تحمیلی به منطقه سر پل ذهاب رفت. پس از یک سال به تهران منتقل شده و در پادگان ولیعصر (عج) مستقر گشت. در همان زمان به صورت داوطلبانه، در جبهه‌های کردستان حضور یافت و در محور مریوان به مقابله با دشمن پرداخت. برای مدتی مسئولیت حفاظت از بیت امام، به وی واگذار گردید و در پایان این مأموریت در عملیات فتح المبین حماسه آفرید. سپس به همراه گروه اعزامی به لبنان، به این کشور اعزام شد و وقتی به میهن بازگشت و به عنوان فرمانده گردان انتخاب شد.

وی در حالیکه فرماندهی گردان کمیل را بر عهده داشت در منطقه پنجوین ابراهیم گونه جنگید و با اصابت گلوله سلاح ۱۰۶در عملیات والفجر ۴ در تاریخ ۲۰/۸/۱۳۶۲، به فیض شهادت رسید.

وصیتنامه

بسم الله الرحمن الرحیم

خدایا تو شاهد باش من بنده ذلیل و ضعیف هیچ چیز از خودم ندارم و همه از توست. با چشم باز و با رضایت خودم برای رضای تو به جبهه آمده‌ام تا به ندای غریبی «هل من ناصرا ینصرنی» امام حسین (ع) که بعد از قرن‌ها از گلوی حسین زمان و رهبر کبیر انقلاب (خمینی کبیر محبوب‌ترین فرد قرن) که فقط برای پیاده کردن دین اسلام در جهان به گوش می‌رسد، لبیک گفته و تا آخرین قطره خونم در راه خدا با دشمنان اسلام مبارزه کنم، تا شاید تو از من راضی باشی و تا توانسته باشم در پیشگاهت از بندگان آبرومندت باشم.

خداوندا، اگر گناهان من بزرگ است عفو و بخشش تو بزرگ‌تر از گناه من است. خدایا برای بهشت و جهنمت به جبهه نیامده‌ام، فقط برای این که انجام وظیفه کنم و تو را ستایش کنم تا راضی شوی، به سویت آمده‌ام. پس مولا جان توفیق بده از این موقعیت که نعمت بی‌پایان خود را بر ما منت نهاده‌ای و بر سر ما ریخته‌ای از آزمایش و امتحان پیروز به در آیم.

ای دوستداران امام زمان (عج)، بی‌عشق خمینی نتوان عاشق مهدی شد.

ای رهبر عزیزم اگر من نتوانستم سرباز خوبی باشم امیدوارم بچه‌هایم و برادرانم سربازان خوبی در خدمت به اسلام و فرمانت باشند و امیدوارم به کوری چشم دشمنانت از خون هر شهیدی چندین سرباز به قشونت اضافه شود و عمرهای ما همه برای لحظه‌های عمرت، افزون گردد تا خداوند شما را تا ظهور حضرت مهدی (عج) و برافراشته شدن پرچم اسلام در سراسر دنیا در پناه خودش نگهدار.

خدایا همه ما را از قشون خودت قرار بده زیرا که قشون تو پیروزند و همه ما را از حزب خودت قرار بده که حزب خودت قرار بده که حزب تو رستگارند و ما را از دوستان خود قرار بده زیرا که دوستان تو نه می‌هراسند و نه اندوهگین می‌شوند.

ای برادران و خواهران و ای یاران با وفای امام زمان (عج) امیدوارم که ان‌شاءالله دنیای ابدی آخرت را به این ۲ روز زودگذر دنیا نفروشیم و با اطاعت از خدا و رسول و ائمه که نور هدایت بشر از جانب خدا هستند و اطاعت از رهبری آگاهانه حسین زمان که پیروزی ما فقط در گروی عمل کردن مو به موی دستور ایشان است؛ بتوانیم ان‌شاءالله در آخرت در صف محمد و آلش قرار بگیریم و از شفاعت آنان که آبرومندان پیشگاه خداوند هستند محروم نشویم و بگوییم یا رسول الله یا امیرالمومنین اگر حسینت را در کربلا تنها گذاشتند و زن و بچه‌هایش را اسیر کردند، علی‌اصغرش را در بغلش به خون غلطاندند، مسلمش را در کوفه سنگ زدند و آتش به سرش ریختند اما ما امتت هم پس از قرن‌ها که صدای حسینت به گوشمان رسید در راه حسینت خون‌ها دادیم. علی‌اصغردادیم بچه‌های ما شهید شدند، خانه‌های ما ویران شد زن و بچه‌های ما اسیر شدند و شب و روز بر سر ما آتش ریختند به امید این که در پیشگاه خدا شفیع ما باشید و خدا از ما راضی باشد. اما یا رسول الله ما هیچکس را نداریم آقا جان ما هم مثل حسینت غریب هستیم دنیا به ما هجوم آورده است از شما می‌خواهم که از خدا بخواهی هر چه زودتر امام زمان (عج) را به یاری ما بفرستد تا انتقام حسینت گرفته شود، همان حسینی که تمام خانواده‌های شهدا و ملت مظلوم ایران و تمام رزمندگان آرزوی زیارتش را می‌کشند و تمام راه‌های جبهه را که نگاه می‌کنی نوشته‌اند: تا کربلا راهی نیست. خدایا کی می‌شود این راه تمام شود؟ بر مشامم می‌رسد هر لحظه بوی کربلا بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا اما ای دشمنان اسلام و ای منافقین بدانید ما مبارزه را از امام حسین (ع) یاد گرفته‌ایم. تمام مصیبت‌ها را که در پیش مصیبت او هیچ است می‌کشیم و تا آخرین نفس با شما می‌جنگیم ولی تن به ذلت نمی‌دهیم و این را هم بدانید روزی ان‌شاءالله خواهد رسید که این قطره خون‌های ما به سیل تبدیل می‌شود و آن کاخ‌های فرعونی شما را متزلزل خواهد کرد، پس منتظر باشید تا وعده عذاب الهی به شما برسد مگر این که توبه کرده و به اسلام پناه آورید.

پدر و مادر عزیزم، امیدوارم حق بزرگی که بر گردنم دارید حلال کنید و حقتان را از خداوند متعال بگیرید رحمت خدا بر تمام شما پدران و مادران که مهم‌ترین ثمره عمرتان را در راه خدا می‌دهید و برای خدا صبر می‌کنید و خواهید کرد. از شما تقاضامندم اگر سعادت شهادت نصیب من گردید خوشحال باشید و خدا را هم شکر کنید که جزو خانواده‌های شهدا (یعنی از یاوران امام زمان (عج)) شدید و از این انقلاب سهمی دارید خوشحال باشید تا دشمن گریه کند و گریه نکنید تا دشمن خوشحال باشد. اگر هم دلتان گرفت و خواستید گریه کنید فقط برای مصیبت امام حسین (ع) که از همه مصیبت‌ها بالاتر است گریه کنید برای یتیمی طفلان امام حسین (ع) و آن طفلان شهیدانی که بابا ندارند گریه کنید، بدانید تنها پسر شما نیست که شهید شده جوانان رفتند و خواهند رفت و بالاخره برای هر کسی یک اجل حتمی است پس چه خوب است از این فرصت استفاده کنیم و در راه خدا با آبرو از دنیا برویم و سعی کنید آخرین شهید از شماها نباشم و برادران  دیگرم را برای یاری اسلام و اعزام به جبهه‌ها آماده کنید چون این دشمنان قسم خورده به این آسانی از ما و اسلام دست نخواهند کشید خواهش دیگر از شما دارم چیزی که در راه خدا می‌دهید عوضش را از خدا بخواهید نه از بندگان خدا، هیچگونه انتظاری از شهادت من از ملت و مسئولین نداشته باشید و این را یک وظیفه در راه خدا بدانید تا اجر شما در پیش خدا محفوظ بماند.

امیدوارم خداوند به شما پدر و مادرم و همه خانواده‌های شهدا اجر آخرت بدهد و با محمد و آلش محشور کند، ان‌شاءالله. توشه سفرتان را قبلا بفرستید که بعد از شما کسی نخواهد آورد.

همسری که من از او راضی هستم و خدا هم ان‌شاءالله راضی باشد. من شما همسرم را تنها گذاشتم و اذیت کردم چون خودت می‌دانی همه این‌ها در راه خدا بود. امیدوارم در راه رضای خدا حلالم کنی و مثل حضرت زینب (س) الگوی زنان عالم و قهرمان کربلا صبر کنی و با تربیت صحیح بچه‌‎هایم در راه خدا سنگر مرا پر کنی و راهم را ادامه دهی می‌دانم برایت سخت است اما تنها برای تو نیست، برای رضای خدا صبر کن و ان‌شاءالله بی‌مزد نمی‌مانی و شما را هم وصیت می‌کنم به تقوا، تقوایی که شما را از دشمن داخلی خود نجات بدهد و به صراط مستقیم هدایت کند. پس همسرم، سنگرت را محکم نگهدار تا دشمن در آن نفوذ نکند، تو باید برای بچه‌هایم مادر و الگو باشی اما اگر من در خانه ناراحتی کردم و آنطور که می‌بایست حقت را ادا کنم نکرده‎ام، امیدوارم ببخشی چون من نمی‌خواستم، اگر بوده این نفس من بوده که من اسیرش بودم، امیدوارم که ان‌شاءالله اینطور نباشد.

همسر، بچه‌هایم، پدرم، مادرم، برادران و خواهرانم: همه شما را دوست دارم اما خدایم را از همه شماها که تمام هستی از اوست و به سوی اوست بیشتر دوست دارم و امیدوارم شماها هم خدا را از همه چیز بیشتر دوست داشته باشید تا ان‌شاءالله توفیق ملاقات همدیگر را داشته باشیم.

اما چند پیام یادگاری برای بچه‌هایم: «زهیر جان و یاسر» عزیزانم بدانید راهی را که انتخاب کرده‌ام فکر می‌کنم بهترین راه باشد. همه چیز امانتی است پیش ما و باید در راه خدا و برای رضای خدا داد این امانت‌ها را پس داد. بچه‌های عزیزم امیدوارم دینتان اسلام، کتاب‌تان قرآن، امت محمد (ص)، شیعه علی (ع) پیرو واقعی خمینی و از سربازان واقعی اسلام، مثل زهیر و یاسر تاریخ باشید ان‌شاءالله.

عزیزانم، امید اسلام به شما نونهالان است، اگر ما در محیط فاسد بودیم، آلوده شدیم (که شاید خداوند به برکت این انقلاب ما را ببخشد) شما سعی کنید از اول خودتان را برای اسلام بسازید و فقط اطاعت از ولایت فقیه کنید تا رستگار شوید و نمازتان را حتما اول وقت بخوانید اگر نمازتان درست باشد همه چیز شما درست خواهد شد، اما وصیت می‌کنم به جای من از پدر و مادرم و از مادرتان حرف گوش کنید و تا می‌توانید درس بخوانید، درسی که شما را به خدمت اسلام بخواند. امیدوارم همین طوری که الان تازه زبان باز می‌کنید و شعارهای اسلامی می‌دهید ان‌شاءالله روزی برسد که به آن عمل کنید و بتوانید این وصیت‌نامه را بخوانید و یادی هم از ما بکنید.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.

همه شما را به خداوند متعال می‌سپارم و با آرزوی پیروزی لشکریان اسلام در سراسر جهان.

روز سه شنبه ۲۸ دیماه ۶۱ در سنگر اسلام ابراهیم علی معصومی

تصاویر

برچسب

سایر مطالب

پیمایش به بالا