شناسه
نام: فهیمه
نام خانوادگی: سیاری
نام پدر: اکبر
نام مادر: محبوبه
تاریخ تولد: ۱۳۳۹/۳/۱
محل تولد: تهران
سن: ۲۰ سال
تحصیلات: دیپلم ریاضی
وضعیت تاهل:
شغل:
تاریخ شهادت:۱۳۵۹/۹/۱۵
محل شهادت: کردستان
نحوه شهادت: توسط گروه های ضد انقلاب
مزار: زنجان، بهشت فاطمه
زندگینامه
شهیده فهیمه سیاری در خردادماه ۱۳۳۹ در تهران به دنیا آمد. دوره ابتدایی و راهنمایی را در تهران سپری کرد و سپس به همراه خانواده به زنجان رفت. از آنجا که در زنجان برای دختران، رشته ریاضی فیزیک وجود نداشت، به ناچار همراه چند نفر دیگر در دبیرستان پسرانه امیرکبیر، ادامه تحصیل داد. سال ۵۷ از دبیرستان آذر در رشته ریاضی فیزیک فارغ التحصیل شد.
مسجد ولی عصر(عج) زنجان، در سال های ۵۶ و ۵۷ پایگاه انقلاب بود و فهیمه هم در آنجا حضور پیدا می کرد. او در این زمان توسط بزرگانی چون آیت الله مشکینی و آقای رضوانی که برای تبلیغ به زنجان آمده بودند، از وجود حوزه علمیه خواهران در قم آگاه شد و تصمیم گرفت برای ادامه تحصیل به آنجا برود. سال ۵۷ عازم قم شد و ۲ سال در حوزه علیمه شهید قدوسی بهره گرفت.
پس از پیروزی انقلاب، با گسترش خطر گروهک های معاند در غرب کشور، فهیمه نیز در ۶ آذر ۱۳۵۹ کوله بار سفرش را بست و راهی شهر بانه شد. فهیمه از طریق باختران، عازم سنندج شد و در تاریخ ۱۲ آذر، آنجا را به قصد سقز و بانه ترک کرد.
راه ها بسیار ناامن و پرخطر بودند و اهریمنان در شیار کوه ها و دره ها به شکار مردان و زنان ظلم ستیز نشسته بودند. ماشین حامل فهیمه و سه بانوی دیگر، در حالی که یک ستون نظامی، ماشین آنها را به مقصد سقز همراهی می کرد، در ساعت ۴/۵ بعد از ظهر و در منطقه دیواندره، مورد حمله قرار گرفت و فهیمه که تیری از چشم راستش عبور کرده و به مغزش رسیده بود، به شهادت رسید.
وصیتنامه
بسم الله الرحمن الرحیم
«و لاتحسبنَّ الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاءٌ عند ربهم یرزقون» (آل عمران -۱۶۹).
لحظات زیاد خوشی نیست؛ برایم هنگام دوری است. به طور محسوسی وابستگی خود را حس میکنم؛ حتی اندیشیدن به آن، قلبم را به درد میآورد. افسوس بر من که زندگی و عمر من در راه شناخت واقعی خدا نگذشت ….
خدایا! گواهی به حال من و درد من. احساس میکنم که یک مشرک واقعی بدون هیچ قید و بندی شدهام و از راه هدایت فرسنگها دور هستم.
خدایا، به من شناختی عطا کن که در پرتو این شناخت از همه وابستگیها رسته باشم.
خدایا! دردها مختلف و سطح بینش ها متفاوت، کارهایم نه تنها به خاطر خدا نیست، بلکه به خاطر خودم نیز نیست. واقعاً از گذشت عمر خود به بطالت افسوس میخورم.
خدایا! چقدر پستی و ذلت به همراه (دارم)، چقدر توشه راه کم و چقدر راه طولانی و بیپایان است.
خداوندا! از درگاهت خواستارم که در رابطه با اجتماع، خود را آن طور به من بشناسانی که خود میپسندی.
خدایا! گمراهی و ذلت پوشیده را از درون من محو نما.
خدایا! خوب شدن ها را از طریق خودت به من نمایان کن، نه کس دیگر.
خدایا! خوبیهای به این طریق (غیر خودت) را در نزد من بی ارزش جلوه بده که رسیدن به آن برایم هدف نباشد.
خدایا! امیدوارم این نوشته ها نیز از روی ریا نباشد.
خدایا! چقدر پستی و ذلت در خویش احساس میکنم؛ اما افسوس که راه مشرکان را پیمودم، البته هوای نفس در این منزلت بیکار ننشست و کاری کرد که اکنون بدون هدف و واقعاً سرگردان و بیچیزم؛ روبهروی نعمات بیکران خداوند واحد نشستهام.
خدایا! قدرتی ده که شناخت اصیلی از اسلام داشته باشم. خدایا! قدرتی ده که سنجش میان عمل خوب و بدِ خود را داشته باشیم. ساعات عمر نزد ما مانند ظروفی هستند و خدا نکند که این ظروف پُر از معصیت و گناه و خالی از معنویات اخلاقی باشد.
خدایا! قدرتی ده تا ظرفهای درون خود را از معصیت پر نسازیم.
خدایا! قدرتی ده که ظرف های وجودی عمرمان را خالی نگذاریم و به وسیله نیکیها آن را پرسازیم. اگر کسی راهی را انتخاب نمود و آن مسیر «الیالله» بود، با این که به آن راه ایمان دارد، پس باید تمام اعمال خود را مورد بررسی قرار دهد تا از هدفی که دارد، منحرف نشود. در خود نگریستن شهامت میخواهد و لازمه شهامت، ایمان و آگاهی است و با رفتن (شهادت) به حقیقت میپیوندد.
در هر جامعهای دو نوع استاد وجود دارد: یکی استاد فیزیک و شیمی و… و دیگری استادی که دانش او در رابطه با خدا باشد. استاد واقعی و عالِم واقعی هم از نوع دوم است؛ ولی جامعه ما استاد از نوع اول را زیادتر داشته است. اکنون نیز بدبختی ما به خاطر همین کمبود (استاد نوع دوم) است.
اگر در ادارات فساد اخلاقی است، اگر در آموزش و پرورش فساد اداری است، در هر کجا که انسان دست بگذارد، فساد اخلاقی وجود دارد، به خاطر کمبود این افراد است. (چه زن و چه مرد) اگر اختلافاتی بین مقامات بالاست، ریشهاش همین مسئله است.
این انقلاب امروز به کسانی احتیاج دارد که متواضع باشند. امید است که در ظلّ توجهات حضرت مهدی عجّلاللهتعالیفرجهالشریف هر روز به پیشرفت بیشتر و بهتر معنوی نایل آییم.
مهدیا! بازآی و دل پر غممان را مرهم نِه! خدا به همه توفیق اطاعت و عبادت عطا نماید.
در پایان اگر به قم باز نگشتم، از اساتیدم سپاسگزاری نمایید که مرا به این راه الهی رهنمون ساختند.
پس از شهادتم زیارت عاشورا برایم قرائت نمایید؛ بعد از شهادت اگر امکانش بود و زحمتی برای برادران پاسدار نبود، جسدم را برای تبرک به حرم مطهر حضرت معصومه علیهاالسلام به قم ببرند.