شناسه
نام: سعید
نام خانوادگی: اکبری نیکو
نام پدر: حسینعلی
نام مادر: ام لیلا
تاریخ تولد: ۱۳۴۴/۱/۱
محل تولد: تهران
سن: ۱۷ سال
تحصیلات: اول متوسطه
وضعیت تأهل: مجرد
شغل:
تاریخ شهادت: ۱۳۶۱/۱۱/۲
محل شهادت: کردستان، سفیدرود، بانه
نحوۀ شهادت: بیت المقدس ۴
مزار: تهران، بهشت زهرا(س)،قطعه۲۸ ردیف۴۴ شماره۱۶
زندگینامه
شهید سعید اکبری یکم فروردین ۱۳۴۴، در تهران چشم به جهان گشود. او تا اول متوسطه در رشته علوم انسانی درس خواند. وی که به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافته بود، دوم بهمن ۱۳۶۱، در بانه شهید شد.
وصیتنامه
فرازی از وصیتنامه شهید سعید اکبری نیکو
بسمه تعالى
وصلى الله على سیدنا محمد و اهل بیته و لعنه الله على اعدائهم
بنام الله هستى بخش روح الله و بنام خداى درهمکوبنده ستمگران وصیتم را آغاز میکنم.
ما مصمم هستیم و ما همه فداى اسلام باید بشویم. (امام خمینى)
با سلام بر امام عزیز و شهیدان گلگون کفن انقلاب اسلامى و خداى را شکر مىکنم که به من بنده حقیر گناهکار خداوند سعادتى داد تا بلکه انشاء الله کلیه گناهانم به شهید شدنم بخشیده شود. سپاس بیکران که در رحمت و جهاد را برمن گشود و جرأتم داد تا ازمرگ نهراسم.
و شماها خانواده مهربانم، مادرم هیچ گریه نکن که راضى نیستم فقط امیدوارم مرا ببخشید و مادر جان من خودم را در راه اسلام و قرآن دادم بیشتر از این نتوانستم خودم را نگهدارم مادرم صبرکن که اجرى عظیم از آن تو مىباشد. براى امام دعا کنید.
برادران انجمنهاى اسلامى باید هر چه مقاوم تر درخط امام حرکت کنید و مسئولیت این همه خون شهیدان برگردن شما برادران و خواهران حزبالهى انجمنهاى اسلامى مىباشد من به تمام دوستان و آشنایان میگویم که به جهاد در راه خدا ادامه دهید و از جهاد روى بر نگردانید که امام بزرگوار ما مولاى متقیان على(ع) در نهجالبلاغه میفرماید: جهاد لباس تقوا زره محکم و سپر مطمئن خداوند است و میفرماید مردمى که از جهاد روى برگردانند خداوند لباس ذلت بر تن آنها مىپوشاند و بلا به آنها هجوم مىآورد فقیر و ذلیل میشوند عقل آنان تباه گردد و به خاطرکاهلی در جهاد حق آنها پایمال مىشود و نشانههاى ذلت درآنها آشکار میگردد و از عدالت محروم میشوند و سخنى دیگر با مردم دارم و آن این است که مردم با حضور و شرکت فعال خود در جبهه هانشان دهید که پیرو راه امام حسین و على(ع) و نگهدارنده پرچم اسلام در ایران هستید که بقول شهید مظلوم بهشتى که فریاد مىزد:
بدون حضور و شرکت فعال خود مردم هیچ کارى پیش نمیرود.
مادرم و برادرم میخواهم از اینکه یکى از اعضاى خانوادهتان را در راه خدا هدیه کردهاید اندوه به خود راه ندهید چون که بقول استاد شهید مطهرى : شهادت تزریق خون به پیکر اجتماع است و در آخر به برادرم بگویم که این افتخار را مدیون او مىباشم و براى تو اى برادرم آرزوى شهادت دارم.
به رهبرم بگوئید :که من تا خون در رگ داشتم فریاد الله اکبر خمینى رهبر را به گوش همه رساندم به ملتم بگوئید که : من درس شهادت را در مکتب اسلام آموختم . به همرزمانم بگوئید که من تکلیفم را در آخرین لحظات حساس نیز نوشتم نه با قلم بر کاغذ بلکه با خون برخاک به مادرم بگوئید که من کارنامه قبولىام را با امضاى خون گرفتم.
و بالاخره شعر است که آن را از جهادسازندگى خوزستان یادداشت کردهام که به شرح زیر است :
در ضمن باید یادآور شوم که اگر بدنم سالم ماند در قطعه شهدا بخاک بسپارند.
این دل تنگم، این دل تنگم غصهها دارد گویا میل کربلا دارد
خدایا خدایا تو را به جان مهدى تا انقلاب مهدى خمینى را نگهدار